ظلمت و نور (تاریکی و روشنایی)
در تفکر عرفانی، «ظلمت» (تاریکی) و «نور» (روشنایی) تنها مفاهیم فیزیکی نیستند، بلکه استعارههایی هستند که حالات وجودی و مراتب ادراک معنوی را نشان میدهند.
نور: نماد ذات الهی، حقیقت مطلق و تجلیات خداوند است. «نور» پاک و ابدی و سرچشمهٔ تمام هستی است.
ظلمت: نماد جهان مادی، حجابهای جسمانی و نفس (خودِ انسانی) است. این تاریکی، حجابی ضروری است که نور الهی را میپوشاند تا جهان کثرت و جدایی شکل بگیرد.
شمس مغربی میگوید: «بل مراد از حجاب ظلمت و نور / نیست الا خفا غیبت و کون.» این بیت نشان میدهد که دوگانگی نور و ظلمت، یک جدایی واقعی نیست، بلکه حجابی است که حقیقت نهایی را میپوشاند. «تاریکی» این جهان (کون) همان جایی است که نور الهی (ذات) پنهان شده است.
عاشق و معشوق
این دو مفهوم سنگ بنای ادبیات عرفانی هستند و رابطهٔ انسان و خداوند را توصیف میکنند.
عاشق: نماد سالک و جویندهٔ انسانی است. «عاشق» ناقص و پر از اشتیاق است و به دلیل میل شدید به وصال با معشوق، به سوی او حرکت میکند.
معشوق: نماد خداوند، حقیقت مطلق و سرچشمهٔ تمام زیباییهاست. «معشوق» مقصود نهایی عاشق و مقصد سفر معنوی است.
در تفکر عرفانی، سفر عاشق تنها یک جستجو نیست، بلکه فرآیند نابودی نفس است. شمس مغربی با بیت: «بل مراد از عاشق و معشوق / نیست الا وصل و هجر»، این سفر را برجسته میکند. جدایی (هجر) حالتی است که عاشق در دنیا دارد و هدف، وصال با معشوق است.
پیوند میان دو مفهوم
مفاهیم نور/ظلمت و عاشق/معشوق به شدت در تفکر عرفانی به هم مرتبط هستند. عاشق در «تاریکی» جدایی و خودِ نفسانی وجود دارد، در حالی که معشوق همان «نوری» است که عاشق به دنبال آن است. سفر از عاشق به معشوق، سفری از تاریکی به روشنایی است.
«حجاب ظلمت و نور» که شمس مغربی به آن اشاره میکند، همان چیزی است که عاشق را از معشوق جدا میسازد. تلاش عاشق این است که این حجاب را بدرد و از تاریکی جهان مادی و نفس، به نور خالص الهی برسد. وصال عاشق و معشوق لحظهای است که نور وجود عاشق با نور الهی یکی میشود و دوگانگی از بین میرود.