فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱
... که سالار توران چه افگند بن
برانگیخت الکوس شبرنگ را
به خون شسته بد بی گمان چنگ را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱
... سوی آخر تازی اسپان گذشت
بیاورد شبرنگ بهزاد را
که دریافتی روز کین باد را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
... خروشی چو شیر ژیان برکشید
برانگیخت از جای شبرنگ را
بیفشرد بر نیزه بر چنگ را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
... برو تیره شد روی روز سپید
چنین گفت شبرنگ بهزاد را
که فرمان مبر زین سپس باد را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰
... به باژ افسر ماه خواهی همی
سه دیگر چو شبرنگ بهزاد را
که کوتاه دارد به تگ باد را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۷ - سخن دقیقی
... چو پاسخ ندادند آزاد را
برانگیخت شبرنگ بهزاد را
بکشت از تگینان لشکر بسی ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۲
... بیامد بپوشید خفتان جنگ
ببست از بر پشت شبرنگ تنگ
سپهبد چو آمد به نزدیک گرگ ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵
... دلش گشت شادان و روشن روان
برانگیخت از جای شبرنگ را
فروزنده آتش جنگ را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۴
وزانجا برانگیخت شبرنگ را
بدیدش یکی بیشه تنگ را ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۲
... سرانشان بخنجر ببرید پست
بفتراک شبرنگ سرکش ببست
که دندانها نزد شاه آورد ...
... ز تاج اندر آویخت پر همای
نهادند بر پشت شبرنگ زین
کمر خواست با پهلوانی نگین ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۳
... که چون رزم سازم برهنه تنا
نه شبرنگ با من نه رهوار بور
همانا که برگشتم امروز هور ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۵
... چو سیمش دو پا و چو پولاد سم
چو شبرنگ بیژن سر و گوش و دم
بگردن چو شیر و برفتن چو باد ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۹
... بپوشید رومی زره جنگ را
یکی تنگ بر بست شبرنگ را
به پیش پدر شد پر از کیمیا ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰
... به چنگال شیران تنش کنده باد
سرش را به فتراک شبرنگ بست
تنش را به خاک اندر افگند پست ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۳
... کمر بست و برساخت مر جنگ را
به زین اندر آورد شبرنگ را
به گیو آگهی شد که بیژن چو گرد ...
=====================
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۵
... فتاده بدان خستگی سرنگون
فروجست بیژن ز شبرنگ زود
گرفتش به آغوش در تنگ زود ...
=====================
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷
... گهی شادکامی گهی با نهیب
برانگیخت شبرنگ بهزاد را
که دریافتی روز تگ باد را ...
... نپیچم ز رای تو هرگز لگام
فرود آمد از اسب شبرنگ شاه
ز سر برگرفت آن کیانی کلاه ...
=====================
فردوسی » شاهنامه فردوسی » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۲
... بدرید پیراهن مشک رنگ
نشست از بر اسب شبرنگ شاه
بیامد بگردید گرد سپاه ...
=====================
- شبرنگ
- الکوس شبرنگ
- شبرنگ بهزاد
- پشت شبرنگ
- اسب شبرنگ
- فتراک شبرنگ
- برانگیخت شبرنگ را
- برانگیخت شبرنگ بهزاد را
. در ادامه، معنی ابیات منتخب شاهنامه که "شبرنگ" در آنها به کار رفته، ارائه میشود:
رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱
... که سالار توران چه افگند بن برانگیخت الکوس شبرنگ را به خون شسته بد بی گمان چنگ را ...
معنی: ... که سردار (سالار) توران چه پایهای (یا چه حملهای) را آغاز کرد. (او) الکوس شبرنگ را به حرکت درآورد. بیشک دست و پنجهاش (چنگ) با خون شسته شده بود (کنایه از اینکه بسیار جنگیده و خون زیادی ریخته بود).
داستان سیاوش » بخش ۱۱
... سوی آخر تازی اسپان گذشت بیاورد شبرنگ بهزاد را که دریافتی روز کین باد را ...
معنی: (سیاوش) به سمت اسبهای تازی (عربی) رفت. شبرنگ بهزاد را آورد که در روز جنگ و انتقام (کین)، میتوانست حتی از باد هم پیشی بگیرد (یعنی بسیار سریع بود).
داستان سیاوش » بخش ۱۴
... خروشی چو شیر ژیان برکشید برانگیخت از جای شبرنگ را بیفشرد بر نیزه بر چنگ را ...
معنی: (سیاوش) نعرهای مانند شیر درنده کشید. شبرنگ را از جایش به حرکت درآورد. (و) دست و پنجهاش را محکم بر نیزه فشار داد (آماده نبرد شد).
داستان سیاوش » بخش ۱۸
... برو تیره شد روی روز سپید چنین گفت شبرنگ بهزاد را که فرمان مبر زین سپس باد را ...
معنی: (از شدت غمی که سیاوش داشت یا کاری که کرده بود) روی روزگار روشن نیز تیره شد. (او) اینگونه به شبرنگ بهزاد گفت: که از این پس، (حتی) از باد هم فرمان نبر (یعنی تا میتوانی سریع و بیباک حرکت کن).
داستان سیاوش » بخش ۲۰
... به باژ افسر ماه خواهی همی سه دیگر چو شبرنگ بهزاد را که کوتاه دارد به تگ باد را ...
معنی: (افراسیاب از کیخسرو خواست که) به عنوان باج و خراج، تاجی به زیبایی ماه میخواهی. (و) سومین خواسته (افراسیاب) شبرنگ بهزاد بود که در دویدن (تگ)، باد را هم از حرکت باز میداشت (یعنی از باد هم تندتر میرفت).
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۷ - سخن دقیقی
... چو پاسخ ندادند آزاد را برانگیخت شبرنگ بهزاد را بکشت از تگینان لشکر بسی ...
معنی: وقتی (دشمنان) به آزاده (پهلوان) پاسخی ندادند (یا به او توجه نکردند)، شبرنگ بهزاد را به حرکت درآورد. (و) از سرداران (تگینان) لشکر، تعداد زیادی را کشت.
داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۲
... بیامد بپوشید خفتان جنگ ببست از بر پشت شبرنگ تنگ سپهبد چو آمد به نزدیک گرگ ...
معنی: (اسفندیار) آمد و زره جنگ را پوشید. زین را بر پشت شبرنگ محکم بست. هنگامی که سردار (اسفندیار) به نزدیک گرگ رسید...
داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵
... دلش گشت شادان و روشن روان برانگیخت از جای شبرنگ را فروزنده آتش جنگ را ...
معنی: دلش شاد و روحش روشن شد. (او) شبرنگ را از جایش به حرکت درآورد (اسب را به تاخت وادار کرد)؛ (اسبی که) آتش جنگ را شعلهور میکرد.
پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۴
وزانجا برانگیخت شبرنگ را بدیدش یکی بیشه تنگ را ...
معنی: و از آنجا (بهرام گور) شبرنگ را به حرکت درآورد (به تاخت رفت). ناگهان یک بیشه تنگ (جنگل انبوه) را دید.
داستان بیژن و منیژه » بخش ۲
... سرانشان بخنجر ببرید پست بفتراک شبرنگ سرکش ببست که دندانها نزد شاه آورد ...
معنی: (بیژن) سر آنها (دشمنان) را با خنجر از تنشان جدا کرد و پایین انداخت. (سرهای بریده را) به فترک (بند یا آویز زین) شبرنگ سرکش خود بست تا نزد شاه آورد.
... ز تاج اندر آویخت پر همای نهادند بر پشت شبرنگ زین کمر خواست با پهلوانی نگین ...
معنی: از تاج (پهلوان) پر همای (پرنده خوشاقبال) آویزان کرد. زین را بر پشت شبرنگ نهادند. (او) کمری با نگین پهلوانی طلبید.
داستان بیژن و منیژه » بخش ۳
... که چون رزم سازم برهنه تنا نه شبرنگ با من نه رهوار بور همانا که برگشتم امروز هور ...
معنی: (بیژن میگوید) چگونه با تن عریان به جنگ بروم (که منظور ضعف و بییاوری است)؟ نه شبرنگ با من است و نه اسب رهوار بور (اسب حنایی رنگ و رام). گویی که امروز (در این روز جنگ) از نور (یا بخت و اقبال) برگشتهام (یعنی بخت با من یار نیست).
داستان بیژن و منیژه » بخش ۵
... چو سیمش دو پا و چو پولاد سم چو شبرنگ بیژن سر و گوش و دم بگردن چو شیر و برفتن چو باد ...
معنی: (توصیف اسب بیژن، شبرنگ): پاهایش مانند نقره (در درخشندگی) و سمهایش مانند فولاد بود. سر و گوش و دم شبرنگ بیژن (شبرنگ بیژن این خصوصیات را داشت). گردنش مانند شیر (قوی و ستبر) و در حرکت مانند باد (سریع) بود.
داستان دوازده رخ » بخش ۹
... بپوشید رومی زره جنگ را یکی تنگ بر بست شبرنگ را به پیش پدر شد پر از کیمیا ...
معنی: (بیژن) زره رومی جنگ را پوشید. زین را بر شبرنگ محکم بست. با غرور و افتخار (پر از کیمیا) نزد پدرش رفت.
داستان دوازده رخ » بخش ۱۰
... به چنگال شیران تنش کنده باد سرش را به فتراک شبرنگ بست تنش را به خاک اندر افگند پست ...
معنی: (دعا یا نفرین است که) تنش (دشمن) به چنگال شیران پارهپاره شود. سرش را به فترک شبرنگ بست و تنش را در خاک و خوار و پست انداخت.
داستان دوازده رخ » بخش ۳۳
... کمر بست و برساخت مر جنگ را به زین اندر آورد شبرنگ را به گیو آگهی شد که بیژن چو گرد ...
معنی: (بیژن) کمر بست و آماده جنگ شد. شبرنگ را زیر زین آورد (آماده سوار شدن کرد). به گیو خبر رسید که بیژن مانند یک گرد (پهلوان) ...
داستان دوازده رخ » بخش ۳۵
... فتاده بدان خستگی سرنگون فروجست بیژن ز شبرنگ زود گرفتش به آغوش در تنگ زود ...
معنی: (کسی) با آن خستگی، سرنگون افتاده بود. بیژن فوراً از شبرنگ پایین پرید و او را سریعاً در آغوش گرفت.
جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷
... گهی شادکامی گهی با نهیب برانگیخت شبرنگ بهزاد را که دریافتی روز تگ باد را ...
معنی: (شاه) گاهی با شادکامی و گاهی با بیم و هشدار (نهیب)، شبرنگ بهزاد را به حرکت درآورد؛ اسبی که در روز دویدن و تاختن (تگ)، حتی از باد هم پیشی میگرفت.
... نپیچم ز رای تو هرگز لگام فرود آمد از اسب شبرنگ شاه ز سر برگرفت آن کیانی کلاه ...
معنی: (کیخسرو به اسب خود میگوید) هرگز از فرمان تو سرپیچی نمیکنم (کنایه از مطیع بودن). شاه از اسب شبرنگ خود پیاده شد و کلاه کیانی (پادشاهی) را از سر برداشت.
جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۲
... بدرید پیراهن مشک رنگ نشست از بر اسب شبرنگ شاه بیامد بگردید گرد سپاه ...
معنی: (کیخسرو) پیراهن مشکرنگ (تیره) خود را پاره کرد (نشانه پریشانی یا تصمیم قاطع). بر روی اسب شبرنگ شاه نشست و آمد و دور سپاه چرخید (برای بازدید یا تهییج سپاه).
"شبرنگ" در شاهنامه فردوسی، نامی است که به اسبان مشهور و جنگی اطلاق میشود. این نام ترکیبی از "شب" به معنای تیرگی و سیاهی، و "رنگ" است که میتواند به معنای "به رنگ شب" یا "سیاه رنگ" باشد، اشاره به رنگ تیره یا سیاه این اسبان دارد. اما کارکرد "شبرنگ" در شاهنامه فراتر از صرفاً توصیف رنگ است؛ این نام اغلب با قدرت، سرعت، و قابلیتهای رزمی فوقالعاده اسب پیوند خورده است.
ویژگیها و کارکرد "شبرنگ" در شاهنامه
از ابیات ارائه شده میتوان به ویژگیها و کاربردهای اصلی "شبرنگ" پی برد:
اسب قهرمانان: "شبرنگ" اغلب اسب قهرمانان بزرگ شاهنامه است. از جمله:
- "الکوس شبرنگ": اسب سالار توران (بخش رزم کاووس با شاه هاماوران).
- "شبرنگ بهزاد": اسب سیاوش، و همچنین در سخن دقیقی و جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب به آن اشاره شده است. "بهزاد" به معنای "زاده نیک" یا "نژاد خوب" است که بر اصالت و برتری این اسب تأکید میکند.
- "شبرنگ" بیژن: در داستان بیژن و منیژه، بیژن دارای اسبی به نام "شبرنگ" است که ویژگیهای خاصی به آن نسبت داده میشود (چو سیمش دو پا و چو پولاد سم / چو شبرنگ بیژن سر و گوش و دم).
- "شبرنگ" اسفندیار: در داستان هفتخوان اسفندیار، اسفندیار برای جنگ بر "شبرنگ" خود زین میبندد.
سرعت و چابکی بینظیر: بارها به سرعت "شبرنگ" اشاره شده است. عباراتی مانند "که دریافتی روز کین باد را" یا "که کوتاه دارد به تگ باد را" (اشاره به سرعت بیش از باد) نشاندهنده چابکی و تگ و تاز بیمانند این اسبان در میدان نبرد و تعقیب و گریز است.
مظهر قدرت و جنگاوری: "شبرنگ" اسبی است که در نبردهای سخت و دشوار، یاریگر پهلوانان است. عباراتی چون "برانگیخت شبرنگ را / فروزنده آتش جنگ را" به این نقش حیاتی اشاره دارد. این اسبان همراه با قهرمانان خود، دشمنان را در هم میکوبند و پیروزی به ارمغان میآورند.
همراهی با پهلوان در فراز و نشیب: "شبرنگ" نه تنها در میدان جنگ، بلکه در دیگر موقعیتها نیز همراه و یار پهلوان است. مثلاً "بفتراک شبرنگ سرکش ببست" (بیژن و منیژه) که نشان میدهد سر دشمنان را به فترک اسب میبستند، و یا "فروجست بیژن ز شبرنگ زود" که در لحظات دشوار نیز اسب همراه پهلوان است.
اهمیت و ارزش والا: "شبرنگ" به عنوان یک دارایی ارزشمند برای پهلوانان تلقی میشود. در داستان سیاوش، "شبرنگ بهزاد" به عنوان یکی از سه خواسته از کیخسرو مطرح میشود که نشاندهنده اهمیت و جایگاه خاص آن است.
توصیفات ظاهری و کنایی: گاهی "شبرنگ" با کنایاتی نظیر "سرکش" یا "چو سیمش دو پا و چو پولاد سم / چو شبرنگ بیژن سر و گوش و دم" توصیف میشود که علاوه بر جنبه ظاهری، به قدرت و صلابت آن اشاره دارد.
جمعبندی
در کل، "شبرنگ" در شاهنامه فردوسی نه تنها نامی برای اسبی سیاه رنگ است، بلکه نمادی از قدرت، سرعت، وفاداری، و همراهی بیبدیل با پهلوانان در نبردها و لحظات سرنوشتساز زندگی آنهاست. این اسبان، بخش جداییناپذیری از هویت و توانمندیهای قهرمانان شاهنامه هستند و نقش کلیدی در پیشبرد داستانها و پیروزیهای بزرگ ایفا میکنند.
برای "تحلیل" ابیات ارائه شده، میتوانیم به بررسی عمیقتر نقش "شبرنگ" در بافت داستانی و نمادین شاهنامه بپردازیم. این تحلیل شامل ابعاد مختلفی میشود:
۱. "شبرنگ" به عنوان نمادی از قدرت و سرعت فوقالعاده
تکرار عباراتی نظیر "که دریافتی روز کین باد را" و "که کوتاه دارد به تگ باد را" (در مورد شبرنگ بهزاد سیاوش و در جنگ بزرگ کیخسرو) یا "برفتن چو باد" (در مورد شبرنگ بیژن) به وضوح نشاندهندهی سرعت و چابکی بینظیر این اسبهاست. فردوسی با این تشبیهات اغراقآمیز، قدرت حرکت و مانورپذیری این اسبان را در میدان نبرد به نهایت میرساند. این سرعت نه تنها به فرار از خطر، بلکه به تعقیب دشمن و پیروزی در نبردها کمک شایانی میکند و آنها را به ابزاری حیاتی برای پهلوان تبدیل میکند.
۲. "شبرنگ" در نقش یار و همدم پهلوان
"شبرنگ" صرفاً یک مرکب نیست؛ بلکه در بسیاری از ابیات، به عنوان یار و همدم وفادار پهلوان ظاهر میشود. جملاتی مانند "چنین گفت شبرنگ بهزاد را / که فرمان مبر زین سپس باد را" (سیاوش) نشاندهندهی نوعی ارتباط عمیق و حتی گفتگوی درونی بین پهلوان و اسبش است. این ارتباط، بُعدی از شخصیتپردازی اسب را نیز نشان میدهد و آنها را از یک وسیله صرف به موجوداتی همراه و دارای درک تبدیل میکند. این اسبان در لحظات پیروزی، شکست، شادی و غم، همواره در کنار پهلوانان هستند و از این رو، جایگاهی شبیه به یک دوست یا همرزم نزدیک پیدا میکنند.
۳. "شبرنگ" به مثابه ابزار و نماد پیروزی در رزم
در ابیاتی مانند "برانگیخت شبرنگ را / فروزنده آتش جنگ را" (هفتخوان اسفندیار) و "بکشت از تگینان لشکر بسی" (سخن دقیقی)، نقش "شبرنگ" در پیشبرد جنگ و دستیابی به پیروزی برجسته میشود. این اسبان نه تنها به پهلوان قدرت حرکت میدهند، بلکه در دل دشمن رعب میافکنند و به او کمک میکنند تا به قلب سپاه دشمن بزند. "شبرنگ" در اینجا نمادی از روحیه جنگاوری و ابهت پهلوان است؛ اسبی که خود به تنهایی میتواند عامل "فروزنده آتش جنگ" باشد و خون بسیاری از دشمنان را بریزد.
۴. "شبرنگ" در ارتباط با هویت و موقعیت پهلوان
حضور "شبرنگ" و اشاره به آن در ابیات، به نوعی جایگاه و اعتبار پهلوان را نیز نشان میدهد. داشتن یک "شبرنگ" نامدار (مانند شبرنگ بهزاد یا الکوس شبرنگ) خود گویای قدرت و جایگاه ویژهی سوارکار آن است. این اسبها نه تنها ابزاری برای جنگ، بلکه نمادی از افتخار، نجابت و اصالت پهلوان به شمار میآیند. برای مثال، در داستان سیاوش، تقاضای "شبرنگ بهزاد" به عنوان یکی از سه خواسته از کیخسرو، بر ارزش و اهمیت استراتژیک و نمادین این اسب تأکید میکند.
۵. "شبرنگ" و توصیفات هنری فردوسی
فردوسی با بهکارگیری توصیفاتی نظیر "چو سیمش دو پا و چو پولاد سم / چو شبرنگ بیژن سر و گوش و دم / بگردن چو شیر و برفتن چو باد" (داستان بیژن و منیژه) نه تنها به زیبایی و استحکام اسب اشاره میکند، بلکه تصویری حماسی و بصری از آن در ذهن خواننده ایجاد میکند. این توصیفات دقیق و پر جزئیات، به "شبرنگ" ابعادی واقعگرایانه و در عین حال اسطورهای میبخشند. استفاده از تشبیهات قوی، به اسبهای شبرنگ شخصیتی ویژه و فراتر از یک حیوان معمولی میبخشد.
۶. "شبرنگ" در فراز و نشیبهای داستانی
"شبرنگ" در طول داستانها، در موقعیتهای مختلفی حضور دارد: از لحظات آماده شدن برای نبرد ("ببست از بر پشت شبرنگ تنگ") و پیروزی ("دلش گشت شادان و روشن روان / برانگیخت از جای شبرنگ را") تا لحظات دشوار و تأثیرگذار ("فروجست بیژن ز شبرنگ زود"). این حضور مستمر، نشاندهندهی نقش محوری و همهجانبهی این اسبها در زندگی پهلوانان و پیشبرد روایتهای شاهنامه است.
به طور کلی، "شبرنگ" در شاهنامه، فراتر از یک واژهی ساده، به عنوان محوریترین ابزار جنگی، نمادی از سرعت و قدرت، یار وفادار پهلوان، و عنصری کلیدی در ساخت هویت حماسی قهرمانان ظاهر میشود. این تکرار و تأکید بر نام "شبرنگ" در موقعیتهای مختلف، اهمیت این اسبهای افسانهای را در ذهن خواننده فردوسی تثبیت میکند.