فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۴ - داستان مهبود با زروان
... چو کسری کسی نیز ننهاد تاج
به بزم و برزم و به پرهیز وداد
چنو کس ندارد ز شاهان به یاد ...
... کنون جنگ خاقان و هیتال گیر
چو رزم آیدت پیش کوپال گیر
چه گوید سخنگوی باآفرین ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
... پر از آب رو کودک و مرد وزن
که تا چون بود کارآن رزم گاه
کرا بردهد گردش هور وماه ...
... ز بزم وز پرخاش وز کارزار
کسی را نبد گرد رزم آرزوی
به بزم و بناز اندرون کرده خوی ...
... شما را بر آسایش و بزمگاه
گران شد چنینتان سر از رزم گاه...
... بهر نامداری و هرمهتری
که شد شاه با لشکر از بهر رزم
شما کهتری را مسازید بزم ...
... بپیچید خاقان چو آگاه شد
به رزم اندرون راه کوتاه شد
به اندیشه بنشست با رای زن ...
... چنین گفت کای شهریار زمین
تو با شاه ایران مکن رزم یاد
مده پادشاهی و لشکر به باد ...
... چنین باکسی گفت باید که گنج
نبیند نه لشکر نه رزم و نه رنج
بزرگان گیتی مرا دیده اند ...
... به پیوند ما دل بیاراستی
همی بزم جویی مرا نیست رزم
نه خرد کسی رزم هرگز به بزم
و دیگر که با نامبردار مرد ...
... بویژه که خود کرده باشد به جنگ
گه رزم جستن نجوید درنگ
بسی دیده باشد گه کارزار
نخواهد گه رزم آموزگار
دل خویش باید که درجنگ سخت ...
... ببودیم شادان دل و تازه روی
به ایوان رزم و به دشت شکار
ندیدیم هرگز چنو شهریار ...
... اگر نام راباید و ننگ را
وگر بخشش و رزم و آهنگ را
یکی هدیه ای ساخت کاندر جهان ...
... شده روز بر هر کسی تار و تلخ
بخارا وخوارزم وآموی و زم
بسی یاد دارمی با درد و غم ...
... که بستند برمور و بر پشه راه
همه برنهادند سر برزم ین
همه شاه راخواندند آفرین ...
... اگرمرد برخیزد از تخت بزم
نهد برکف خویش جان را برزم
زمین را بپردازد از دشمنان ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۶ - داستان درنهادن شطرنج
... ببینی چویابی به بازیش راه
رخ و پیل و آرایش رزم گاه
بدو گفت یک هفته ما را زمان ...
... شهنشاه باید که بیند نخست
یکی رزم گاهست گویی درست
ز گفتار او شاد شد شهریار ...
... هم آن را هشیار سالار اوی
بیاراست دانا یکی رزم گاه
به قلب اندرون ساخته جای شاه ...
... هشیوار دستور در پیش شاه
به رزم اندرونش نماینده راه
مبارز که اسب افگند بر دو روی ...
... همه پیکر عاج همرنگ ساج
یکی رزم گه ساخت شطرنج وار
دو رویه برآراسته کارزار
دولشکر ببخشید بر هشت بهر
همه رزم جویان گیرنده شهر
زمین وار لشکر گهی چارسوی ...
... به هرجای پیش وپس اندر سپاه
گرازان دو شاه اندران رزم گاه
همی این بران آن برین برگذشت
گهی رزم کوه و گهی رزم دشت
برین گونه تا بر که بودی شکن ...
... سپهدار بنمود و جنگ سپاه
هم آرایش رزم و فرمان شاه
ازو خیره شد رای با رای زن ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
... ز جمهور وز مای چندین مگوی
اگر آمنی تخت را رزم جوی
سرانشان پر از جنگ باز آمدند
به شهر اندرون رزم ساز آمدند...
... همه بهر بیشی نهاده روان
سپهر اندران رزم گه خیره شد
ز گرد سپه چشمها تیره شد ...
... بگویش که پر درد و رنجست گو
ازین گردش رزم و این کارزار
همی خواهد از داور کردگار ...
... که گویند کز بهر تخت وکلاه
چرا ساخت طلخند و گو رزم گاه
به گوهر مگر هم نژاده نیند ...
... بیارای لشکر فراز آر جنگ
به رزم آمدی چیست رای درنگ
چنان بینی اکنون ز من دستبرد ...
... فرستاده آمد همی زین بدوی
فرود آمدند اندران رزم گاه
یکی کنده کندند پیش سپاه ...
... ز کیوان و بهرام و خورشید و ماه
که چندان به پیچید برزم این جوان
که برخویشتن بر سر آرد زمان ...
... که یارست شد پیش او رزم جوی
کرا بود در سر خود این گفت وگوی ...
... بزرگان دانادل و بخردان
صفت کرد فرزانه آن رزم گاه
که چون رفت پیکار جنگ وسپاه ...
... دومرد گرانمایه و نیکخوی
همانند آن کنده و رزم گاه
بروی اندر آورده روی سپاه ...
... سه خانه برفتی سرافراز پیل
بدیدی همه رزم گه از دو میل
سه خانه برفتی شتر همچنان ...
... نرفتی کسی پیش رخ کینه خواه
همی تاختی او همه رزم گاه
همی راند هر یک به میدان خویش ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر
... بدستور گردد دلارای گاه
شکارست کار شهنشاه و رزم
می و شادی و بخشش و داد و بزم ...
... نباید که سیر آید از کارزار
همان بزمش آید همان رزم گاه
برخشنده روز و شبان سیاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۰ - نامه کسری به هرمزد
... بکوشد که با شرم گرد آورد
دلیری به رزم اندرون زور دست
بود پاکدینی و یزدان پرست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۱ - سخن پرسیدن موبد ازکسری
... بدو گفت شاهان پیشین ز بزم
نبردند جان را باندازه رزم
چنین داد پاسخ که ایشان ز جام ...