فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۳
بزد مهره در جام بر پشت پیل
ازو برشد آواز تا چند میل
خروشیدن کوس با کرنای ...
۳۴
فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲
... همی بر کمر ساختم بند خوش
چو آوای زنگ آمد از پشت پیل
خروشیدن کوس بر چند میل ...
۳۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱
... چو خراد و گرگین و رهام نیو
به آواز گفتند ما کهتریم
زمین جز به فرمان تو نسپریم ...
... پشیمانی آید ز گیتی برش
به آواز گفتند ما با توایم
ز تو بگذرد پند کس نشنویم ...
۳۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۳
... که پشت سپاهند و زیبای گاه
دگر روز برخاست آوای کوس
سپه را همی راند گودرز و طوس ...
۳۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴
... اگر جنگ دریا کنی خون شود
از آوای تو کوه هامون شود
نباید که ارژنگ و دیو سپید ...
۳۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۸
... خور جادوان بد چو رستم رسید
از آواز او دیو شد ناپدید
فرود آمد از باره زین برگرفت ...
... بزد رود و گفتارها برگرفت
که آواره و بد نشان رستم است
که از روز شادیش بهره غم است ...
... ز دادار نیکی دهش کرد یاد
چو آواز داد از خداوند مهر
دگرگونه تر گشت جادو به چهر ...
۳۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
... بیامد به ایران سپه برگذشت
بتوفید از آواز او کوه و دشت
همی گفت با من که جوید نبرد ...
... نه رگشان بجنبید در تن نه خون
به آواز گفت آن زمان شهریار
به گردان هشیار و مردان کار
که زین دیوتان سر چرا خیره شد
از آواز او رویتان تیره شد
ندادند پاسخ دلیران به شاه ...
... بگرید بدین جوشن و مغفرت
چو آواز جویان به رستم رسید
خروشی چو شیر ژیان برکشید ...
... برآهیخت گرز و برآورد جوش
هوا گشت از آواز او پرخروش
برآورد آن گرد سالار کش ...
۴۰
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱
... برآمد ز آب زره با سپاه
هم آواز گشتند یک با دگر
سپه را سوی بربر آمد گذر ...
۴۱
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳
... به دینار و عنبر برآمیختند
به شهر اندر آوای رود و سرود
به هم برکشیدند چون تار و پود ...
... سپهدار چون گیو و گودرز و طوس
بدرید دلتان ز آوای کوس
همی تخت زرین کمینگه کنید ...
۴۲
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۵
... یکی لشکری ساخته بر دو میل
از آوای گردان بتوفید کوه
زمین آمد از نعل اسپان ستوه ...
۴۳
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶
... بی آتش بجوشید همچون نبید
به آواز گفت ای دلیران من
گزیده یلان نره شیران من ...
۴۴
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸
... که تا جنگ سازد به تیر و کمان
ز هر گونه ای هست آواز این
نداند به جز پر خرد راز این ...
۴۵
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱
... کجا دست شد سست و شمشیر کند
چو الکوس آوای رستم شنید
دلش گفتی از پوست آمد پدید ...
۴۶
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴
... کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
به کردار افسانه از هر کسی ...
۴۷
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸
... ز دریا و از کوه تنگ آیدش
چو آواز او رعد غرنده نیست
چو بازوی او تیغ برنده نیست ...
۴۸
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰
... شد ایوان به کردار باغ بهار
ز آواز ابریشم و بانگ نای
سمن عارضان پیش خسرو به پای ...
۴۹
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱
... هوا نیلگون گشت و کوه آبنوس
بجوشید دریا ز آواز کوس
همی رفت منزل به منزل جهان ...
... به سهراب گفتند کامد سپاه
چو سهراب زان دیده آوا شنید
به باره بیامد سپه بنگرید ...
۵۰
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲
... بخندید و زان پس فغان برکشید
طلایه چو آواز رستم شنید
بیامد پیاده به نزدیک اوی ...
۵۱
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴
... به کردار گوران ز چنگال شیر
غمی گشت کاووس و آواز داد
کزین نامداران فرخ نژاد ...
... همی این بدان آن بدین گفت زود
تهمتن چو از خیمه آوا شنود
به دل گفت کین کار آهرمنست ...
۵۲
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸
... نجنبید یک ذره مهرت ز جای
چو برخاست آواز کوس از درم
بیامد پر از خون دو رخ مادرم ...
۵۳
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳
... پر از در خوشاب روی زمین
می و رود و آوای رامشگران
همه بر سران افسران گران ...
... پسند تو آمد خردمند هست
از آواز به گر ز دیدن بهست
بدو گفت سودابه همتای شاه ...
۵۴
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴
... بدو بگرود شهریار جهان
همان به که با او به آواز نرم
سخن گویم و دارمش چرب و گرم ...
... ز هاماوران زان پس اندیشه کرد
که آشوب خیزد پرآواز و درد
و دیگر بدانگه که در بند بود ...
... غم آمد جهان را ازان کار بهر
چو از دشت سودابه آوا شنید
برآمد به ایوان و آتش بدید ...
۵۵
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷
... گر او را چنین داوری در سرست
غمی گشت رستم به آواز گفت
که گردون سر من بیارد نهفت ...
۵۶
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
... سخن یاد کردند بر بیش و کم
همه ره ز آوای چنگ و رباب
همی خفته را سر برآمد ز خواب ...
... همی خاک با آسمان گشت راست
از آوای سنج و دم کره نای
تو گفتی بجنبید میدان ز جای ...
... سر نامداران برآمد ز خواب
به آواز گفتند هرگز سوار
ندیدیم بر زین چنین نامدار ...
... به کردار آتش همی تاختند
سپهبد چو آواز ترکان شنود
بدانست کان پهلوانی چه بود ...
... که اینت سرافراز و شمشیرزن
به آواز گفتند یک با دگر
که ما را بد آمد ز ایران به سر ...
... زمین باغ گشت از کران تا کران
ز شادی و آوای رامشگران
به پیوستگی بر گوا ساختند ...
... گهی رود و می گاه نخچیرگاه
سر ماه برخاست آوای کوس
برانگه که خیزد خروش خروس ...
... کجا آن بتان پر از ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم
کجا آنک بر کوه بودش کنام ...
۵۷
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲
... به فندق گل ارغوانرا بخست
به آواز بر جان افراسیاب
همی کرد نفرین و می ریخت آب ...
۵۸
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳
... سیاوش بر شمع تیغی به دست
به آواز گفتی نشاید نشست
کزین خواب نوشین سر آزاد کن ...
... بدید و به شادی سبک بازگشت
همانگاه گیتی پر آواز گشت
بیامد به شادی به پیران بگفت ...
... همان شست بدخواه کردش به بند
همان گوش از آوای او گشت سیر
همش لحن بلبل هم آوای شیر
چو برداشتم جام پنجاه و هشت ...
۵۹
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
... به درگاه هر پهلوانی که بود
چو زان گونه آواز رستم شنود
همه برگرفتند با او خروش ...
... چو آواز کوس آمد و کرنای
فرامرز را دل برآمد ز جای ...
... بپیچید و سوی فرامرز رفت
از ایران سپه برشد آوای کوس
ز گرد سپه شد هوا آبنوس ...