۴
فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳
... بدو گفت پردخته کن سر ز باد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
جهان دار پیش از تو بسیار بود ...
۷
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۱
... جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ازین در درآید بدان بگذرد ...
۱۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴
... ترا زین جهان جاودان بهر باد
کزین رزم وز مرگ مان چاره نیست
زمی را جز از گور گهواره نیست.......
۱۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۲
... سخن آنچ دانستم انداختم
نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت
نه چشم جهان کس به سوزن بدوخت ...
۲۲
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۶
... برآساید از ما زمانی جهان
نباید که مرگ آید از ناگهان
دو بهر از جهان زیر پای منست ...
۳۶
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۹
... تو یکتادلی و ندیده جهان
جهان بان به مرگ تو کوشد نهان
گر ایدونک گشتاسپ از روی بخت ...
۳۸
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۵
... همه کارهای جهان را در است
مگر مرگ کانرا دری دیگر است
یکی چاره دانم من این را گزین ...
۳۹
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶
... به سیمرغ گفت ای گزین جهان
چه خواهد برین مرگ ما ناگهان
جهان یادگارست و ما رفتنی ...
۴۰
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۹
... چه گفت آن جهان دیده دهقان پیر
که نگریزد از مرگ پیکان تیر
مشو ایمن از گنج و تاج و سپاه ...
۵۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸
... جهان دار و دانا و فرمانروا
چو دانی که از مرگ خود چاره نیست
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست ...
۵۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱
... که بی مرد زن چون بود در جهان
اگر مرگ باشد فزونی ز کیست
به بینم که فرجام این کار چیست ...
۵۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۳
... تو از مرگ من هیچ غمگین مشو
که اندر جهان این سخن نیست نو
... نگر تا که بینی به گرد جهان
که او نیست از مرگ خسته روان
چو نامه به مهر اندر آورد و بند ...
۵۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹
... چو او در جهان شهریاری نبود
پس از مرگ او یادگاری نبود
منم ویژه زنده کن نام اوی ...
۶۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام نوزده سال بود » پادشاهی بهرام نوزده سال بود
... جهان را چنین است آیین و ساز
ندارد به مرگ از کسی چنگ باز
پسر بود او را یکی شادکام ...
۶۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۶
... جهان زو شود زود زیر و زبر
بدوبر پس از مرگ نفرین بود
همان نام او شاه بی دین بود ...
... چو ایمن شدی راست کن کار خویش
سرانجام مرگ آیدت بی گمان
اگر تیره ای گر چراغ جهان ...
۶۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۸
... که تا کردهر یک به اختر نگاه
که تا کی بود در جهان مرگ اوی
کجا تیره گردد سر و ترگ اوی ...
... ستاره شمر گفت کاین خود مباد
که شاه جهان گیرد از مرگ یاد
چو بخت شهنشاه بدرو شود ...
۶۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۰
... همی شهریاری دگر خواستند
چو آگاهی مرگ شاه جهان
پراگنده شد در میان مهان ...
۸۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی قباد چهل و سه سال بود » بخش ۲ - داستان مزدک با قباد
... به هشتاد شد سالیان قباد
نبد روز پیری هم از مرگ شاد
بمرد و جهان مردری ماند از اوی ...
۹۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه
... به فرمان پیروزگر شهریار
بدان تا پس از مرگ من در جهان
ز داننده رنجم نگردد نهان ...
۹۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۲ - وفات یافتن قیصر روم و رزم کسری
... چوسال اندر آمد بهفتاد و چار
پراندیشه مرگ شد شهریار
جهان راهمی کدخدایی بجست ...
۹۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵
... بمانم یکی خوبی اندر جهان
که نامم پس از مرگ نبود نهان
بیاییم و دل را ترازو کنیم ...
۱۰۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۰
... ورا داور دادگر یار باد
یکی ناگهان مرگ بود آن نه خرد
که کس در جهان ز آن گمانی نبرد ...
۱۰۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرایین » پادشاهی فرایین
... به دشنام لبها بیاراستند
جهان ی همه مرگ او خواستند
شب تیره هرمزد شهران گراز ...
۱۱۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۴
... جهان دار با درد وغم گشت جفت
ورا آن سخن بتر آمد ز مرگ
بپژمرد و شد تیره آن سبز برگ ...
۱۱۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
... چنین داد پاسخ که شاه جهان
اگر مرگ من جوید اندر نهان
چوخشنود باشد ز من شایدم ...
۱۲۶
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۴
... براندیشی از کردگار جهان
بروشن روان سیاوش که مرگ
مرا خوشتر از جوشن و تیغ و ترگ
۱۳۷
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۱
... به زنهار رفتن گمانی بود
خود اندر جهان مرگ را زاده ایم
بدین کار گردن ترا داده ایم ...
... که هرچند باشی به خرم جهان
سرانجام مرگ ست زو چاره نیست
به من بر بدین جای پیغاره نیست ...
۱۴۲
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳
... بخوردند یکسر همه بار و برگ
جهان را همی آرزو کرد مرگ
سپهدار ترکان به بیکند بود ...
==========================
- مرگ
- جهان بان
- جهان دار
- جهان دیده
- چراغ جهان
- چشم جهان
- خرم جهان
- شاه جهان
- کارهای جهان
- کردگار جهان
- گرد جهان
- بخوردند یکسر همه بار و برگ………..جهان را همی آرزو کرد
- بدان تا پس از مرگ من در جهان ……ز داننده رنجم نگردد نهان
- برآساید از ما زمانی جهان ……….نباید که مرگ آید از ناگهان
- بمانم یکی خوبی اندر جهان ……..که نامم پس از مرگ نبود نهان
- به دشنام لبها بیاراستند………..جهان ی همه مرگ او خواستند
- به سیمرغ گفت ای گزین جهان ……..چه خواهد برین مرگ ما ناگهان
- تو از مرگ من هیچ غمگین مشو…………که اندر جهان این سخن نیست نو
- تو یکتادلی و ندیده جهان ………جهان بان به مرگ تو کوشد نهان
- جهان را چنین است آیین و ساز…….ندارد به مرگ از کسی چنگ باز
- جهان را چنینست ساز و نهاد………که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
- چنین داد پاسخ که شاه جهان ……….اگر مرگ من جوید اندر نهان
- چه گفت آن جهان دیده دهقان پیر…….که نگریزد از مرگ پیکان تیر
- چو آگاهی مرگ شاه جهان …….پراگنده شد در میان مهان
- چو او در جهان شهریاری نبود………..پس از مرگ او یادگاری نبود
- خود اندر جهان مرگ را زاده ایم………….بدین کار گردن ترا داده ایم
- ستاره شمر گفت کاین خود مباد........که شاه جهان گیرد از مرگ یاد
- سرانجام مرگ آیدت بی گمان.......اگر تیره ای گر چراغ جهان
- سرانجام مرگ آیدت بی گمان……اگر تیره ای گر چراغ جهان
- که تا کی بود در جهان مرگ اوی……..کجا تیره گردد سر و ترگ اوی ...
- نگر تا که بینی به گرد جهان …..که او نیست از مرگ خسته روان
- نه مرگ از تن خویش بتوان سپوخت……نه چشم جهان کس به سوزن
- همه کارهای جهان را در است……مگر مرگ کانرا دری دیگر است
- یکی ناگهان مرگ بود آن نه خرد………که کس در جهان ز آن گمانی نبرد