شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ - 20:55 - علی رضا نقش نیلچی -
۲۲۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۲
ز شاهیش بگذشت چون هفت سال
همه موبدان زو به رنج و وبال
سر سال هشتم مه فوردین ...
۲۲۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۳
... گر از تازیان اسپ خواهی خرید
مرا رنج و سختی چه باید کشید
بدو گفت بهرام کای نیک نام ...
۲۲۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۶
... برابرش بر تخت شاهی نشاند
بدو گفت منذر بسی رنج دید
که آزاده بهرام را پرورید ...
... ز دینار وز گوهر شاهوار
فرستم نگر دل نداری به رنج
نیرزد پراگنده رنج تو گنج
ز دینار گنجی کنون ده هزار ...
۲۲۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۰
... کسی زین نشان شهریاری ندید
که جز کشتن و خواری و درد و رنج
بیاگندن از چیز درویش گنج ...
۲۲۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۱
... زن و کودک و مرد بردند اسیر
کس آن رنج ها را نبد دستگیر
پر از غارت و سوختن شد جهان ...
۲۲۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۲
... یکایک سوی چاره بشتافتند
چو گشتند زان رنج یکسر ستوه
نشستند یک با دگر همگروه ...
... چو گستاخ شد زو بپرسید شاه
کز ایران چرا رنجه گشتی به راه
فرستاد با او یکی پرخرد ...
۲۲۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۵
... شما یکسر آباد باشید و شاد
هران بوم کز رنج ویران شدست
ز بیدادی شاه ایران شدست ...
۲۲۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱
... نیم خواستار سرای سپنج
نه از بازگشتن به تیمار و رنج
که آنست جاوید و این ره گذار
تو از آز پرهیز و انده مدار
به پنجم چنین گفت کز رنج کس
نیم شاد تا باشدم دست رس ...
... هرانکس که فرمان ما برگزید
غم و درد و رنجش نباید کشید
به هشتم چو بنشست فرمود شاه ...
... نخواهیم آگندن زر به گنج
که از گنج درویش ماند به رنج
گر ایزد مرا زندگانی دهد ...
۲۲۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳
... چو بنشست بهرام لنبک دوید
یکی شهره شطرنج پیش آورید
یکی کاسه آورد پر خوردنی ...
... بدو گفت روز سیم شادباش
ز رنج و غم و کوشش آزاد باش
بزن دست با من یک امروز نیز ...
۲۲۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴
... گر امشب بدین خانه یابم سپنج
نباشد کسی را ز من هیچ رنج
به پیش به راهام شد پیشکار
بگفت آنچ بشنید ازان نامدار
به راهام گفت ایچ ازین در مرنج
بگویش که ایدر نیابی سپنج ...
... همی از تو من خانه خواهم سپنج
نیارم به چیزت ازان پس به رنج
چو بشنید پویان بشد پیشکار ...
... بگفتند و بهرام گفت ار سپنج
نیابم بدین خانه آیدت رنج
بدین در بخسپم نجویم سرای ...
... به راهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسپی و چیزت بدزدد کسی
ازان رنجه داری مرا تو بسی
به خانه درآی ار جهان تنگ شد ...
... بدو گفت بهرام پیمان کنم
برین رنج ها سر گروگان کنم
فرود آمد و اسپ را با لگام ...
... ازان می ورا شادمانی فزود
خروشید کای رنج دیده سوار
برین داستان کهن گوش دار ...
... کنون آنچ گفتی بروب و ببر
به رنجم ز مهمان بیدادگر
بدو گفت بهرام شو پایکار ...
۲۳۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹
... برو تیز و آباد گردان بگه نج
چنان کن کزین پس نبینند رنج
ز پیش شهنشاه موبد برفت ...
... چو آگاهی آمد ز آباد جای
هم از رنج این پیر سر کدخدای
یکایک سوی ده نهادند روی ...
... خرد شاه باید زبان پهلوان
چو خواهی که بی رنج ماند روان
دل شاه تا جاودان شاد باد ...
۲۳۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۱
... به گیتی مبادش به نیکی امید
چو با لشکر تن به رنج آوریم
ز روم و ز چین نام و گنج آوریم ...
... وزان جایگه شد سوی گنج خویش
که گرد آورید از خوی و رنج خویش
بیاورد گردان کشورش را ...
... ز دهقان و از در پرستان ما
بنالد یکی کهتر از رنج من
مبادا سر وافسر وگنج من ...
۲۳۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۵
... ز یزدان بترس و ز من دور باش
به هر کار چون من تو رنجور باش
چو خانه برین گونه ویران بود ...
... ببردی کنون نیستی زیر من
کدیور بدو گفت زین در مرنج
که در خان من کس نیابد سپنج ...
... نبشت آن که گر دادگر بودمی
همین مرد را رنج ننمودمی
نیاورد گرد این ز دزدی و خون ...
... کزو خورد و پوشش نیاید به چنگ
نسازیم ازان رنج بنیاد گنج
نبندیم دل در سرای سپنج ...
۲۳۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶
... جهان هم نگردد ز شیران تهی
تو چندین چرا رنج بر تن نهی
چو بنشست بر تخت شاه از نخست ...
... بدان کس دهم چیز او را که چیز
ازو بستد و رنج او دید نیز
وگر اسپ در کشت زاری کند ...
... سوار سرافراز گر بی بها
همان رنج ما بس گزیدست بهر
بیاییم و آزرده گردند شهر ...
۲۳۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۷
... به یزدان پناهید از بندگان
کسی کو بخفتست با رنج ما
وگر نیستش بهره از گنج ما ...
... فزون شادی و اندهش کم کنم
گر از کارداران بود رنج نیز
که او از پدرمرده ای خواست چیز ...
۲۳۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۸
... ببازارگان گفت ما را سپنج
توان داد کز ما نبینی تو رنج
چو بازارگانش فرود آورید ...
۲۳۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۹
... بدو گفت بهرام کایدر سپنج
دهید ار نه باید گذشتن به رنج
چنین گفت زن کای نبرده سوار ...
... یکی نام دزدی نهد بر کسی
که فرجام زان رنج یابد بسی
ز بهر درم گرددش کینه کش ...
... زیانی بود کان نیابد به گنج
ز شاه جهاندار اینست رنج
پراندیشه شد زان سخن شهریار ...
۲۳۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۰
... به بخت و سپاه و به شمشیر و گنج
ز کشور بگردانم این درد و رنج
همی کرد بازی بدان همنشان ...
... کجا پهلوان بود و دستور بود
چو رزم آمدی پیش رنجور بود
دگر مهرپیروز به زاد را ...
... به آگاه بودن ز بهرامشاه
که بر ما همی رنج بپراگند
چرا هم ز لشکر نه گنج آگند ...
... به مرو آیم و زاستر نگذرم
نخواهم که رنج آید از لشکرم
فرستاده تازان به ایران رسید ...
۲۳۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۱
... ز آمل بیامد به گرگان کشید
همی درد و رنج بزرگان کشید
ز گرگان بیامد به شهر نسا ...
... چو بهرام بشنید زان شاد شد
همه رنج ها بر دلش باد شد
برآسود روزی بدان رزمگاه ...
۲۳۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۳
... پدیدار کرد اندرو خوب و زشت
که ایرانیان از پی درد و رنج
همان از پی بوم و فرزند و گنج ...
۲۴۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۴
... دل غمگنان از غم آزاد شد
ز هر کشوری رنج و غم دور کرد
ز بهر بزرگان یکی سور کرد ...
۲۴۱
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۵
... خرد بر دل خویش پیرایه کرد
به رنج تن از مردمی مایه کرد
همه نیکویها ز یزدان شناخت ...
... وگر کشته بر خاک افگنده خوار
بکوشید تا رنج ها کم کنید
دل غمگنان شاد و بی غم کنید ...
... دگر هرک هستند پهلونژاد
که گیرند از رفتن رنج یاد
هم از گنج ما بی نیازی دهید ...
۲۴۲
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۹
... به تاوانش دیبا فرستم ز گنج
بشویم دل غمگنان را ز رنج
وگر گوسفندی برند از رمه ...
۲۴۳
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰
... جهان از بداندیش بی بیم گشت
وزین مرزها رنج و سختی گذشت
مگر نامور شنگل از هندوان ...
۲۴۴
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۲
... به لشکر همی گوید این گر به گنج
وگر شهر و کشور سپردن به رنج
کلنگ اند شاهان و من چون عقاب ...
۲۴۵
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۴
... من از شاه ایران نپیجم به گنج
گر از نیستی چند باشم به رنج
جزین باشد آرایش دین ما ...
۲۴۶
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۶
... چنان کز ره نامداران سزد
یکی کار پیش است با درد و رنج
به آغاز رنج و به فرجام گنج
چو این کرده باشی زمانی مپای ...
۲۴۷
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۷
... بدو گفت فرزانه کای شهریار
دلت را بدین گونه رنجه مدار
فرستاده شهریاران کشی ...
... رهانیده ماست از اژدها
نه کشتن بود رنج او را بها
بدین بوم ما اژدها کشت و کرگ ...
۲۴۸
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۸
... به قنوج شد یار دیگر گرفت
کنون رنج بردار و ایدر بیای
بدین مرز چندانک باید به پای ...
... دگر آنک گفتی که من کرده ام
به هندوستان رنج ها برده ام
همان اختر شاه بهرام بود ...
۲۴۹
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۹
... چو سوگند شد خورده و ساخته
دل شاه زان رنج پرداخته
بدیشان چنین گفت پس شهریار ...
... به پوزش همی گوید ای شهریار
تو دل را بمن هیچ رنجه مدار
چو ناتندرستی بود جشنگاه ...
۲۵۰
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۱
... ز خویشان و جنگی سواران من
کسی رنج بگزید و با من نگفت
همی دارد آن کژی اندر نهفت ...