جمعه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۱ - 22:17 - علی رضا نقش نیلچی -
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲
... همه کار بهرام ناکام گشت
چو از جنگ چوبینه پرداختم
نخستین بکین پدر تاختم ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۱
... که ریزنده خون لهراسپ بود
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۱
...تو فردا بیاسای تا من سپاه
بیارم ز ایرانیان کینه خواه
بایرانیان گفت فردا به جنگ
شما را بباید شدن بی درنگ ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۲
که من دانم کنون جزو نیست این
که یارد چمیدن برین دشت کین
برین مایه مردم به جنگ آمدست
وگر پیش کام نهنگ آمدست ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۵
... دوان پیش بازآمدم کینه خواه
بدان گونه تنگ اندر آمد به جنگ
که بر من ببد کار پیکار تنگ ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
... بدو گفت آیین گشسب سوار
که آمد به جنگ از در شهریار
بدو گفت بهرام کین پارسا ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۳
... بود کین ایرج نیارد بیاد
از آشوب وز جنگ روی زمین
بیاساید و راه جوید بدین ...
----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۴
... سپهبد چو بهرام بهرام بود
که در جنگ جستن ورا نام بود
یکی را کجا نام یل سینه بود
کجا سینه و دل پر از کینه بود
سرنامداران جنگی ش کرد...
... چه مایه سلیحست و گنج و سپاه
هم از جنگ ترکان او روز کین
به آوردگه بر بلرزد زمین ...
...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
... فرستاده بر میسره همچنین
سواران جنگی و مردان کین
بیک دست بر بود آذر گشسب ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۶
... دلش گشت پر درد و رخساره زرد
زمانی همی گفت کین روز جنگ
به کار آیدم چو شود کار تنگ ......
... چو پرموده آمد به پرده سرای
همی زد ز هر گونه از جنگ رای
همی گفت کین از هنرها یکیست ...
... به خون پدر خواهم از کوه کین
بدان گه که بهرام شد جنگ جوی
از ایران سوی ترک بنهاد روی
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷
... دل از مهتری پاک برکنده ام
ز سرکینه وجنگ را دورکن
بخوبی منش بریکی سورکن ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
هرآنکس که خواهد زما زینهار
مدارید ازو کینه در کارزدار
بدان تا برادر بترسد ز جنگ
چوتنها بماند نسازد درنگ ...
... همه رازها برگشاد از نهفت
به لشکر چنین گفت کین جنگ نو
به دریا که اندیشه کردست گو ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوشزاد با کسری
... به هامون کشیدند یکسر ز شهر
پر از جنگ سر دل پر از کین و زهر
چو گرد سپه رام برزین بدید ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
... نه زین پادشاهی ببد کرد یاد
اگر شاه را رای کینست وجنگ
ازو رام گردد به دریا نهنگ ...
... بریده دل از بیم کیهان خدیو
میان دوتن کین وجنگ آورد
بکوشد که پیوستگی بشکرد ...
-----------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۷
... به بالای آن گور شد ناپدید
سواران جنگی و مردان کین
سراسر برو خواندند آفرین ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
... به یزدان سپرده تن و جان اوی
بدآنگه که پیروز شد سوی جنگ
یکی پهلوان جست با رای و سنگ ...
... فراز آمدش تیغزن صد هزار
همه جنگجوی از در کارزار
درم داد و آن لشکر آباد کرد ...
... که این نامه پر گرز و تیغست و تیر
شکسته شد آن مرد جنگ آزمای
ازان پر سخن نامه سوفزار ...
... گر آیی تو ایدر هم آراستست
نه جنگ و نه جنگ آوران کاستست
فرستاده با نامه تازان ز جای ...
... چو آگاهی آمد سوی خوشنواز
به دشت آمد و جنگ را کرد ساز
به پیکند شد رزمگاهی گزید ...
... در و دشت شد چون بلور سپید
دو لشکر همی جنگ را ساختند
درفش بزرگی برافراختند ...
... به نزدیک سالار گردن فراز
که از جنگ و پیکار و خون ریختن
نباشد جز از رنج و آویختن ...
... که امروز ما را جزین نیست رای
کزیشان ازین پس نجوییم جنگ
به ایران بریم این سپه بی درنگ ...
... ز لشکر بزرگان برنا و پیر
اگر جنگ سازیم با خوشنواز
شودکار بی سود بر ما دراز ...
... ازان نیک پی مهتر بفرین
همان جنگ و پیکار با خوشنواز
ز رای چنان مرد نیرنگ ساز ...
... اسیران که بودند برنا و پیر
که از جنگ برگشت پیروز و شاد
گشاده شد از بند پای قباد ...
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 0:28 توسط علی رضا نقش نیلچی | نظرات
23-جنگ در شاهنامه فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳
... نوشتیم نامه سوی مهتران
به پهلو نژادان جنگاوران
که فرمان داراست فرمان تو ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۶
... بدین چیزها راست کن آب روی
چو آید بدین باش و مسگال جنگ
چو خواهی که ایدر نسازد درنگ ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۵
... چو آورد لشکر به نزدیک فور
یکی نامه فرمود پر جنگ و شور
ز شاهنشه اسکندر فیلقوس ...
... گزیده دلیران کنداوران
چو من باسواران بیایم به جنگ
پشیمانی آید ترا زین درنگ ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۶
... چرا شد خرد در سرت ناپدید
تو در جنگ چندین دلیری مکن
که با مات کوتاه باشد سخن ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۷
... همه کوه و دریا و راه درشت
به دل آتش جنگ جویان بکشت
ز رفتن سپه سربسر گشت کند ...
... سپاه ترا برنتابد زمین
نجوید همی جنگ تو فور هند
نه فغفور چینی نه سالار سند ...
... که شاید به تندی برو رزم جست
ازین جنگ گر بازگردد سپاه
سوار و پیاده نیابند راه ...
... مگردان همه نام ما را به ننگ
نکردست کس جنگ با آب و سنگ
غمی شد سکندر ز گفتارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
چنین گفت کز جنگ ایرانیان
ز رومی کسی را نیامد زیان ...
... بکوشیم و چون اسپ گردد تباه
پیاده به جنگ اندر آید سپاه
گر از خون ما خاک دریا کنند
نشیبی ز افگنده بالا کنند
نبیند کسی پشت ما روز جنگ
اگر چرخ بار آورد کوه سنگ ...
... برفتند کارآزموده سران
زره دار مردان جنگاوران
پس پشت ایشان ز رومی سوار ...
... از آهن سپاهی به گردون براند
که جز با سواران جنگی نماند
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸
... چنین تا هوا نیلگون شد به رنگ
سپه را نماند آن زمان جای جنگ
جهانجوی با رومیان همگروه ...
... دم نای سرغین و رویینه خم
سپه با سپه جنگ برساختند
سنانها به ابر اندر افراختند ...
... وگر زنده از رزم برگشتن است
میان را ببندیم و جنگ آوریم
چو باید که کشور به چنگ آوریم ...
... تن پیلوارش به چاک اندرست
شما را کنون از پی کیست جنگ
چنین زخم شمشیر و چندین درنگ ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۲
... ابا لشکر و گنج و گسترده کام
یکی شارستان داشت با ساز جنگ
سراپرده او ندیدی پلنگ ...
... بفرمای تا گردن قیدروش
ببرد دژآگاه جنگی ز دوش
من آیم به پیشت به خواهشگری ...
... اگر ساو و باژم فرستد نکوست
کسی را ندرد بدین جنگ پوست
نگه کن بدین پاک دستور من ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۳
... نشان هنرهای تو یافتم
به جنگ آمدن تیز نشتافتم
خردمندی و شرم نزدیک تست ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۴
... که او از پی فور کین آورد
به جنگ آسمان بر زمین آورد
کنون شاد و ایمن به ایوان خرام ...
------------------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶
..