پنجشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۱ - 1:48 - علی رضا نقش نیلچی -
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳
... چنین گفت موبد که مردن به نام
به از زنده دشمن بدو شادکام
اگر من شوم کشته بر دست اوی ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴
... کز ایران نمانم یکی نیزه دار
کنم زنده کاووس کی را به دار
که داری از ایرانیان تیز چنگ ...
... نگه کن مرا گر ببینی به جنگ
اگر زنده مانی مترس از نهنگ
مرا دید در جنگ دریا و کوه ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸
... ستایش گرفتند بر کردگار
که او زنده باز آمد از کارزار
چو زان گونه دیدند بر خاک سر ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹
... بدو گفت کاووس کز انجمن
اگر زنده ماند چنان پیلتن
شود پشت رستم به نیرو ترا ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸
... نپرسد نه اندیشد از کارشان
همانگه کند زنده بر دارشان
به نزدیک یزدان چه پوزش برم ...
... نویسد یکی نامه سودمند
چنان چون نوازنده فرزند را
نوازد جوان خردمند را ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹
... سپاسی نهی زین همی بر سرم
که تا زنده ام حق آن نسپرم
پس آنگاه پیران ز نزدیک اوی ...
... ز تخم فریدون وز کیقباد
فروزنده تر زین نباشد نژاد
به پیران چنین گفت پس شهریار ...
... خداوند ازان شهر نیکوترست
تو گویی فروزنده خاورست
وزان جایگه نزد افراسیاب ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱
... مباش ایچ ایمن به توران زمین
ترا زنده خواهم که مانی بجای
سر خویش گیر و کسی را مپای ...
... چه آمد به سلم و به تور سترگ
کنون زنده بر گاه کاووس شاه
چو دستان و چون رستم کینه خواه ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲
... درفشی مکن خویشتن در جهان
که تا زنده ای بر تو نفرین بود
پس از زندگی دوزخ آیین بود ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴
... زمین را ز خون رود جیحون کنید
به یزدان که تا در جهان زنده ام
به کین سیاوش دل آگنده ام ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۷
... بدو گفت گیو ای پدر بنده ام
بکوشم به رای تو تا زنده ام
خریدارم این را گر آید بجای ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸
... که روی تو دیدم به توران ز می
که داند به گیتی که من زنده ام
به خاکم و گر بتش افگنده ام ...
... دل از جان شیرین شود ناامید
یکی را ز ما زنده اندر جهان
نبیند کسی آشکار و نهان ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰
... بیاید دمان تا لب رود آب
مرا برکشد زنده بر دار خوار
فرنگیس را با تو ای شهریار ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱
... که دیدار تو رهنمای منست
سیاووش را زنده گر دیدمی
بدین گونه از دل نخندیدمی ...
... وزان جایگه شاد گشتند باز
فروزنده شد بخت گردن فراز
ببوسید چشم و سر گیو گفت ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۴
... نشان جو ز گردان و جنگ آوران
همیشه سر و نام تو زنده باد
روان سیاوش فروزنده باد
ازین هر دو هرگز نگشتی جدای ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۶
... جهاندار و بیدار و شیر نبرد
دو چشم من ار زنده دیدی پدر
همانا نگشتی ازین شادتر ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۸
... بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
بتیر اسپ بیجان کنم گر سوار ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۲
... بباید بسر بر مرا خاک ریخت
نماند کسی زنده اندر جهان
دلیران و کارآزموده مهان ...
... همی بر سر یکدگر کوفتند
ز گودرزیان هشت تن زنده بود
بران رزمگه دیگر افگنده بود ...
... بلشکرگه خویش بازآمدند
گرازنده و بزم ساز آمدند
ز گردان ایران برآمد خروش ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳
... بنالید و پرسید زو نام را
بدو گفت کای شیر من زنده ام
بر کشتگان خوار افگنده ام ...
... که بهرام را نیست جای گریز
مگر زنده او را بچنگ آوری
زمانه براساید از داوری ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۵
... پسر بی پدر شد پدر بی پسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
اگر جنگ فرمان دهد شهریار ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۴
... سپاه تو بی یار و بیجان شوند
اگر زنده مانند پیچان شوند
و دیگر که گر بشنوی گفت راست ...
... بجویی بدین کار پیوند من
کزین کینه تا زنده ماند یکی
نیاسود خواهد سپاه اندکی ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶
... هوا گشت زان سان که از پیش بود
فروزنده خورشید را رخ نمود
پدر را بگفت آنچ جادو چه کرد ...
... زند موج بر کشور لاژورد
کسی را که زنده ست بیجان کنیم
بریشان دل شاه پیچان کنیم ...
... به پیران سر این بد که بر من رسید
چرا بایدم زنده با پیر سر
بخاک اندر افگنده چندین پسر ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۱
... دل و جان پیران پر از خنده گشت
تو گفتی مگر مرده بد زنده گشت
بهومان چنین گفت پیران که من ...
... تو ایرانیان را همه کشته گیر
وگر زنده از رزم برگشته گیر
مگر رستم آید بدین رزمگاه ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۳
... سپاس از خداوند خورشید و ماه
که دیدم ترا زنده بر جایگاه
ازیشان ببارید گودرز خون ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۴
... ک او آورد رنج و سختی بسر
تن ما بتو زنده شد بی گمان
نبد هیچ کس را امید زمان ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵
... چنین یکسره دل مدارید تنگ
نخواهم تن زنده بی نام و ننگ
همه لشکر ترک از اشکبوس ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۴
... ز یزدان سپاس و بدویم پناه
که دیدم ترا زنده بر جایگاه
زواره فرامرز و زال سوار ...
... چو گرگین کارآزموده سوار
چو بیژن فروزنده کارزار
تهمتن چنین گفت با بخردان ...
... ز گودرزیان گورستانی بساخت
که تا زنده ام خون سرشک منست
یکی تیغ هندی پزشک منست ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۰
... همه مرده بودیم و برگشته روز
بتو زنده گشتیم و گیتی فروز
بفرمود تا پیل با تخت عاج ...
... بخاک اندر افگنده پا بسته دید
ندیدند زنده کسی را بجای
زمین بود و خرگاه و پرده سرای ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۳
... بکین گر ببندیم زین پس میان
نماند کسی زنده ز ایرانیان
ز پرمایگان شاه پاسخ شنید ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۵
... چنین اختر و روز من گشته شد
جوانان و من زنده با پیر سر
مرا شرم باد از کلاه و کمر ...
... ازین مرد بدخواه یابد گزند
نماند بدین رزمگه زنده کس
ترا از هنرها زیانست و بس ...
... زمانی بشد هوش زان رزمساز
تهمتن چو پولاد را زنده دید
همه دشت لشکر پراگنده دید ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
... نشایدش کردن بخنجر تباه
بدین سانش زنده برم نزد شاه
بینداخت رستم کیانی کمند ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۲
... نگه کن که آن ماه دیدار کیست
سیاوش مگر زنده شد گر پریست
بپرسش که چون آمدی ایدرا ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۳
... به آوردگه بر یکی زین هزار
اگر زنده مانم بمردم مدار
ز بیژن چو این گفته بشنید چشم ...
... که باشد ز هر سو برو رهگذر
نگون بخت را زنده بر دار کن
وزو نیز با من مگردان سخن ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۳
... سواران جنگی ز توران هزار
گرفتند زنده پس از کارزار
بلشکرگه آمد ازان رزمگاه ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۳
... خداوند گوپال و تیغ بنفش
فروزنده کاویانی درفش
سپاس از جهاندار یزدان ما ...
... تو زور و دلیری ز یزدان شناس
از او دار تا زنده باشی سپاس
سه دیگر که گفتی که افراسیاب ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۵
... که گفتی ز بهر تنی گشته خاک
نشاید ستد زنده را جان پاک
تو بشناس کین زشت کردارها ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۷
... تو پیروز باشی به آویختن
ممان زنده ز ایشان به گیتی کسی
که نزد تو آید از ایشان بسی ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸
... ستون سپاهی و سالار شاه
فرازنده تاج و گاه و کلاه
فدی کرده جان و فرزند و چیز ...
... بیایند با گرزهای گران
یکی را ز ما زنده اندر جهان
نبیند کس از مهتران و کهان ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۰
... به پیش اندرون بود هامون و دشت
که تا زنده شایست بر وی گذشت
سپهدار گودرز کرد آن نشان ...
-------------------------------------
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۲
... یک اندر دگر تاخته چون پلنگ
همی زنده بایست مر گیو را
کز اسب اندر آرد گو نیو را ...