ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۸
... همی گفت تا کردگار سپهر
چگونه نماید بددین کرده چهر
چو بر پادشاهیش بیست وسه سال
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۹
... همی دست بر دست بگذاشتند
بددین گونه بد تا سر اردشیر
کجا گشته بد نام آن تخت پیر ...
... ازان پس که کام بزرگی براند
بددین گونه بد تا به پرویزشاه
رسید آن گرامی سزاوار گاه ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۰
... کجاهست نزدیک تو اندکی
چو آید بددین باغ شاه جهان
مرا راه ده تاببینم نهان ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱
... گذشته برو سال و بسیاردان
فرستد تنی صد بددین بارگاه
پسندیده با موبد نیک خواه ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۴
... که گر مردمی کام شیران مخوار
اگر تو بددین کار همداستان
نباشی تو کم گیر زین راستان ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲
... نهاده بران گیتی ام خواستست
بددین جستن عیبهای دروغ
به نزد بزرگان نگیری فروغ ...
... که ما را همی از تو دادی هراس
که از تو بد آید بددین سان که هست
نینداختم اخترت را زدست ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵
... مرا مهر هرمزد خوانند گفت
غریبم بددین شهر بی یار و جفت
چنین گفت خسرو که آمد زمان ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرایین » ...
... نزاید ز مادر کسی شهریار
ورا خوش نیامد بددین سان سخن
به مهتر پسر گفت خامی مکن ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲
... همی گفت کاین رزم را روی نیست
ره آب شاهان بددین جوی نیست
بیاورد صلاب و اختر گرفت ...
... بدار و به پوش و بیارای مهر
نگه کن بددین گردگردان سپهر
ازو شادمانی و زو در نهیب ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۴
... بس ایمن شدستی برین تخت عاج
بددین یوز و باز و بددین مهر و تاج
جهانی کجا شربتی آب سرد ...
... تو را گر محمد بود پیش رو
بددین کهن گویم از دین نو
همان کژ پرگار این گوژپشت
بخواهد همی بود با ما درشت
تو اکنون بددین خرمی بازگرد
که جای سخن نیست روز نبرد ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۶
... مباشید یک چند کز تازیان
بددین سود جستن سرآید زیان
ازو باز گشتند با درد و جوش ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۱
... که هرمزد خراد بدنام او
بددین اندرون بود آرام او
به ماهوی گفت ای ستمگاره مرد ...
... ز لشگر بخوانیم داننده بیست
بدان تا بددین بر نباید گریست
برفتند دانندگان از برش ...
-------------------------------
ابوالقاسم فردوسی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۶
... نیاید مگر کشتن و سرزنش
بددین بد کنون گردن من بزن
بینداز در پیش این انجمن ...
... که کین از دل خویش بیرون کنم
بددین مردی و دانش و رای و خوی
هم تاج وتخت آمدت آرزوی ...
-------------------------------
کلید واژه ها و برگزیده ها
- بددین 497
- بددین آب
- این بدان آن بددین4
- بددین آرزو4
- بددین آگهی
- بددین انجمن 4
- بددین اندرون5
- بددین آهنین دست
- بددین بارگاه 21
- بددین بارگاه22
- بددین باغ شاه جهان
- بددین برز2
- بددین پادشاهی5
- بددین پارسی3
- بددین پاسخ
- بددین پیشدست2
- بددین تخت و گاه
- بددین جام
- بددین جای7
- بددین جایگاه2
- بددین جایگه2
- بددین جنگ5
- بددین جوی2
- بددین چاره3
- بددین چرخ2
- بددین چهر
- بددین خاک
- بددین خانه3
- بددین خرمی
- بددین خرمی 4
- بددین خوب3
- بددین داستان7
- بددین در5
- بددین دستگاه
- بددین دشت 5
- بددین دشت کین
- بددین دودمان
- بددین دوده
- بددین رای
- بددین رخش
- بددین رزمگاه16
- بددین رزمگاه17
- بددین رفتن
- بددین رفته
- بددین رنج4
- بددین روز34
- بددین روز5
- بددین روزگار12
- بددین روی2
- بددین ژنده پیلان
- بددین سال
- بددین سان21
- بددین سانش24
- بددین شاه4
- بددین شهر2
- بددین شوخ چشم
- بددین عهد
- بددین فرهی2
- بددین کار42
- بددین کارکرد
- بددین کوه3
- بددین گفت و گوی
- بددین گفت10
- بددین گونه34
- بددین گونه34
- بددین گیتی5
- بددین لشکر6
- بددین مانده بخت
- بددین مایه کار2
- بددین مرز12
- بددین مسیحا4
- بددین نگرود3
- بددین نیکوی2
- بددین و بدکیش
- بددینار3
- بددینسان3
- دین وری 2
- بددین هوش
- بددین اسپ
- بددین نامه5
- بددین خواستن2
- بددین بد کنون گردن من بزن …….بینداز در پیش این انجمن
- خردمند کین داستان بشنود……….بدانش گراید بددین نگرود
- و دیگر زبانی بددین راستی………به گفتار نیکو بیاراستی ...
- که هرمزد خراد بدنام او……بددین اندرون بود آرام او
- ... مباشید یک چند کز تازیان……….بددین سود جستن سرآید زیان
- ... بسی رنج بردم در این سال سی……….عجم زنده کردم بددین پارسی