عبید زاکانی را میتوان همزمان هم یک منتقد و هم یک بدبین دانست، اما دیدگاه او بیشتر از آنکه یک بدبینی محض و بیعمل باشد، یک انتقاد اجتماعی و اخلاقی تند است که با چاشنی طنز و کنایه همراه شده است.
وجه انتقادی
بخش عمدهٔ آثار عبید، به خصوص «اخلاق الاشراف»، ماهیتی انتقادی دارد. او با هوشمندی، فساد اخلاقی و ریاکاری جامعهٔ زمان خود را به تصویر میکشد.
انتقاد از فساد اخلاقی: او با مقایسهٔ «مذهب قدیم» و «مذهب معمول»، به رواج دروغ، غیبت، ریا و بیعفتی اعتراض میکند. برای عبید، آنچه زمانی رذیلت بوده، اکنون به یک فضیلت تبدیل شده است.
انتقاد از فساد سیاسی و اجتماعی: در «موش و گربه» و «رسالهٔ دلگشا»، او قدرتطلبی، ظلم حاکمان و بیعدالتی اجتماعی را با زبان نمادین و طنز هدف قرار میدهد. او با این کار، فساد را از سطح فردی به سطح کلان جامعه میکشاند.
استفاده از طنز برای انتقاد: عبید از طنز به عنوان ابزاری قدرتمند برای انتقاد استفاده میکند. او به جای نصیحتهای مستقیم و خشک، واقعیتهای تلخ را به شکل طنزآمیز بیان میکند تا تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. این شیوه، نشاندهندهٔ آگاهی او از شرایط اجتماعی است.
وجه بدبینانه
هرچند عبید بیشتر منتقد است تا بدبین، اما لحن کلام او در توصیف فساد بیحد و حصر جامعه، نوعی یأس و بدبینی را نیز منعکس میکند.
ناامیدی از اصلاح: او در توصیف «مذهب معمول»، آن را چنان فراگیر و ریشهدار میداند که گویی امیدی به بازگشت به فضایل گذشته وجود ندارد. عبید حتی میگوید که نصیحتکنندگان «جای خویش ندارند». این لحن، نشاندهندهٔ ناامیدی او از توانایی جامعه در اصلاح خود است.
جهانبینی بدبینانه: عبید در برخی از آثارش، بیعدالتی و شر را بخش جداییناپذیر جهان میداند. او با توصیف جامعهای که در آن ارزشها واژگون شدهاند، نوعی بدبینی به سرشت انسان و اجتماع را آشکار میکند.
جمعبندی
میتوان گفت عبید زاکانی منتقدی است که به دلیل عمق فساد، به بدبینی رسیده است. او با طنز خود، به جای پرداختن به بدبینی محض، به انتقاد از جامعهٔ خود میپردازد. بدبینی او نه به عنوان یک فلسفهٔ مستقل، بلکه نتیجهٔ مشاهدهٔ فساد بیسابقه و یأس از اصلاح آن است. او با این کار، تصویری بیرحم اما واقعی از جامعهٔ خود ارائه میدهد.