عبارت "خواجه و کعبه" یک ترکیب رایج در ادبیات عرفانی فارسی، به ویژه در اشعار حافظ، مولانا و سعدی است که تضاد میان دو رویکرد به دین و معنویت را نشان میدهد.
معنای "خواجه" در ادبیات عرفانی
خواجه در اینجا به معنای مرد بزرگ، رئیس یا تاجر است. اما در شعر عرفانی، این کلمه به صورت کنایه و طنز به فردی ثروتمند و ظاهرگرا اشاره دارد که:
به عبادتهای ظاهری و حج ظاهری اهمیت میدهد.
از حقیقت درونی دین و عشق بیخبر است.
اعمال او بیشتر برای کسب اعتبار اجتماعی یا پاک کردن گناهان ظاهری است.
این فرد نماد زاهد خشک و قشری است که به جای دل، به مال و جاه توجه دارد و عبادت را یک معامله با خدا میبیند.
ارتباط "خواجه" و "کعبه"
وقتی این دو کلمه در کنار هم قرار میگیرند، معمولاً برای نشان دادن یک تضاد به کار میروند:
خواجه به سمت کعبه میرود، اما نه با دل و عشق، بلکه با مال و تکلف.
سفر او از جنس سفر جسمانی است، نه سفر روحانی.
او برای رسیدن به کعبه (نماد ظاهری دین) تلاش میکند، اما از حقیقت کعبه (یعنی خداوند) غافل است.
این تضاد در اشعار شاعرانی مانند حافظ به وضوح دیده میشود. به عنوان مثال:
خواجه حاجی شد و ما در حرم دیر مغانیم حجّ ما بادهٔ عشق است و طواف ما یار است
در این بیت، حافظ میگوید: خواجه به حج ظاهری رفت، اما ما در مکان عشق و میخانه هستیم. او طواف کعبه میکند و ما طواف معشوق میکنیم. این بیت نشان میدهد که راه عارفانه (راه عشق) از راه ظاهری (راه خواجه) متفاوت است.
به طور خلاصه، ترکیب "خواجه و کعبه" نشاندهندهٔ تقابل میان حقیقت و ظاهر، عشق و ریا، و سفر درونی و سفر بیرونی است.