کعبه و بتخانه
در شعر مولوی، استفاده از نمادهای بهظاهر متضاد «کعبه» و «بتخانه»، یکی از اصلیترین روشها برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی و نقد ظاهرگرایی است. این تقابل نه برای کفرگویی، بلکه برای شکستن مرزهای دینی و رسیدن به حقیقت درونی به کار میرود.
وحدت در عبادت
مولوی بر این باور است که حقیقت الهی، یعنی معشوق ازلی، در همهٔ مکانها و در تمامی راههای پرستش حضور دارد. او میگوید که اگر عبادت از سر عشق و اخلاص باشد، مهم نیست که در کعبه انجام شود یا در بتخانه؛ چرا که مقصد نهایی در هر دو یکی است.
این مفهوم در دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۹، به زیبایی بیان شده است:
در دلم جز عشق تو چیزی مباد / جز تو در بتخانه و کعبه پرستیدنم نیست
در این بیت، مولوی به صراحت میگوید که معبود او یگانه است و پرستش او به مکان خاصی محدود نمیشود. این نگاه، تمامی مرزهای ظاهری و تفاوتهای دینی را محو میکند و تنها عشق و قصد قلبی را ملاک قرار میدهد.
نقد ریا و ظاهرگرایی
مولوی گاهی از این تقابل برای نقد کسانی استفاده میکند که به ظاهر مقدس، اما در باطن آلوده به ریا و خودپرستی هستند. او میگوید چنین افرادی به جای پرستش خدا، در حال پرستش بتهای نفسانی خود هستند.
این مفهوم در دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸۹، به شکل یک فرمان عرفانی آمده است:
ز دست بتان گریز و به بتخانه آی / کعبهٔ پُربتان بگذار و در خانهٔ ما آی
در این بیت، مولوی میگوید از کعبهای که پر از بتهای نفس و غرور است، دست بکش و به «بتخانهٔ» ما (که نمادی از مکانهای عارفانهٔ غیررسمی است) بیا. در این نگاه، پاک بودن دل از تعلقات نفسانی، مهمتر از پاک بودن یک مکان مقدس است.
به طور خلاصه، در نظر مولوی، محبوب الهی آنچنان بیحد و مرز است که همهٔ مکانهای مقدس را در بر میگیرد و با حضورش، هر عبادتگاهی را به کعبهای برای عاشقان تبدیل میکند.