کعبه و صنم
در شعر مولوی، استفادهٔ همزمان از دو نماد بهظاهر متضاد «کعبه» و «صنم» (بت) یکی از تکنیکهای اصلی او برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی است. این تقابل نه برای کفرگویی، بلکه برای شکستن مرزهای ظاهری و رسیدن به حقیقت درونی به کار میرود.
معنای نمادین
کعبه: نماد عالیترین و مقدسترین مکان عبادت، قبلهٔ مسلمانان و تجلی حقیقت مطلق است.
صنم (بت): نماد ظاهرِ عشق، صورت زیبا، یا هرگونه پرستش غیرالهی است. در نگاه عرفانی، بت میتواند نمادی از هرچه غیر خدا باشد که انسان به آن تعلق قلبی دارد.
کاربرد این دو نماد در شعر مولوی
مولوی از این دو نماد در دو جهت اصلی استفاده میکند:
۱. وحدت در پرستش: در این رویکرد، مولوی میگوید که معشوق حقیقی (خداوند)، در همهٔ اشکال و مکانها حضور دارد. چه در کعبهٔ مسلمانان و چه در بتخانهٔ کافران، اگر پرستش از سر عشق و اخلاص باشد، مورد قبول است. این نگاه به وحدت ادیان و بیاهمیت بودن ظواهر در مقابل حقیقت میانجامد.
غزل شماره ۴۴۹، دیوان شمس: در دلم جز عشق تو چیزی مباد / جز تو در بتخانه و کعبه پرستیدنم نیست در این بیت، مولوی میگوید که معبود او یگانه است و او را در هر جایی، چه بتخانه و چه کعبه، میپرستد.
۲. سفر از ظاهر به باطن: در این دیدگاه، «بت» نماد اولین مرحلهٔ عشق، یعنی عشق به صورت و ظاهر است. عاشق ابتدا به ظاهر زیبای معشوق دل میبندد (بت). اما در ادامهٔ سفر، از این مرحله فراتر میرود و به حقیقت معشوق (کعبه) میرسد. این یک مسیر تکاملی است.
غزل شماره ۱۵۱۴، دیوان شمس: به سوی قبلهٔ جان رو چو او را یافتم / کعبهٔ جان را چو دیدم ترک کردم صنم در این بیت، مولوی به صراحت میگوید که پس از یافتن حقیقت و کعبهٔ جان، بتپرستی (پرستش صورت ظاهری) را کنار گذاشته است.
به طور خلاصه، در شعر مولوی، این دو نماد مکمل یکدیگرند؛ یا برای نشان دادن وحدت حقیقت در همهٔ اشکال، و یا برای بیان تکامل عاشق از صورتپرستی به حقیقتپرستی.