مولوی در دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۰، شمس تبریزی را «کعبهٔ عالم» خطاب میکند:
«نیم عاقل چه زند با عشق تو / تو جنون عاقلانی فاسقنا کعبه عالم ز تو تبریز شد / شمس حق رکن یمانی»
در اینجا، مولوی کعبه را از یک بنای مادی به یک مفهوم روحانی و نمادی برای شمس تبریزی تبدیل میکند. او کعبه عالم را نه در مکه، بلکه در تبریز و در وجود شمس میبیند.
معانی و نمادگرایی «کعبه عالم»
قبله و مقصد همگان: همانطور که کعبه قبله و مقصد مسلمانان جهان است، شمس تبریزی نیز قبله و مرکز توجه تمامی سالکان و عاشقان است.
مرکز روحانی جهان: مولوی معتقد است که حقیقت و مرکز روحانی جهان در وجود شمس تبریزی تجلی یافته است. با این دیدگاه، تبریز به دلیل حضور شمس، به جایگاهی معنوی بالاتر از کعبه ظاهری دست مییابد.
تغییر قبله از ظاهر به باطن: این تعبیر نشاندهنده تغییر مسیر از عبادت ظاهری (طواف کعبه سنگی) به عبادت باطنی (طواف بر گرد وجود و عشق شمس) است. این نگاه، ماهیت حج را از یک سفر جسمانی به یک تجربه عرفانی درونی تغییر میدهد.
این عبارت در واقع خلاصهای از فلسفه عرفانی مولوی است که معتقد است حقیقت در وجود انسانهای کامل مانند شمس تجلی مییابد و قبله حقیقی، نه یک مکان، بلکه یک انسان کامل است.