خاقانی، شاعر بزرگ قصیدهسرای فارسی، در اشعار خود از مفاهیم دینی و فرهنگی برای بیان اندیشههای فلسفی و عرفانی بهره میگیرد. او در کنار نمادهای مذهبی، به تفاوتهای فرهنگی و نژادی نیز اشاره میکند. در این بخش، به بررسی دو مفهوم کلیدی در دیوان او میپردازیم: «کعبه» و «افسانه».
۱. «کعبه»: نماد وحدت و قبلهگاه
کعبه، نماد قبلهگاه، مقصد نهایی و حقیقت است. خاقانی از این نماد برای ستایش ممدوحان خود و نشان دادن جایگاه والای آنها استفاده میکند. او کعبه را محور و مرکز جهان میداند که همهٔ مردم، فارغ از نژاد و زبان، به سوی آن روی میآورند.
«در کعبهٔ وحدت که اوست سلطان / نالند ز درد جان سلطان» (قصیده شماره ۸۸) در این بیت، خاقانی به وضوح میگوید که «کعبهٔ وحدت»، یعنی حقیقت یگانگی خداوند، پادشاه و سلطان عالم است. این مفهوم نشان میدهد که در نگاه خاقانی، کعبه نمادی از توحید و یگانگی است که برتر از هرگونه تفاوت نژادی یا فرهنگی است.
۲. «افسانه»: نماد باطل و بیارزشی
افسانه، در شعر خاقانی، به معنای «حکایت باطل، بیارزش و دروغین» است. خاقانی از این واژه، برای مقایسهٔ حقیقت با باطل استفاده میکند و میگوید که حقیقت، از افسانهٔ باطل، والاتر و ارزشمندتر است.
«چون که عجم و عرب ز خاک / به درگاه تو طواف آیند» (قصیده شماره ۱۰۷) در این بیت، خاقانی میگوید که «عرب» و «عجم» (ایرانیان) هر دو از یک خاک هستند، اما برای طواف به درگاه ممدوح خود میآیند. این نگاه نشان میدهد که در نظر خاقانی، تفاوتهای نژادی در برابر حقیقت و کمال بیاهمیت هستند.
جمعبندی
در شعر خاقانی، مفاهیم «کعبه» و «افسانه» در برابر هم قرار میگیرند تا اهمیت قداست و توحید را بر تفاوتهای نژادی و فرهنگی برجسته کنند. در نگاه او، کعبه به عنوان نمادی از حقیقت و وحدت، قبلهگاه همهٔ انسانهاست، فارغ از اینکه «عرب» باشند یا «عجم». این نگاه، نشاندهندهٔ عمق اندیشهٔ خاقانی و تلاش او برای transcending این مرزهاست.