ابیاتی که ارائه دادهاید، بخشهایی از یک قصیدهٔ بلند از خاقانی شروانی است. این ابیات، همانند بسیاری از سرودههای او، پر از استعارههای پیچیده، ترکیبهای نو و اغراقهای شاعرانه است. در این بخش، به بررسی معنای دو عبارت مهم در این ابیات میپردازیم: «حجر الاسود» و «کعبهٔ علم شاه».
۱. «حجر الاسود» به عنوان نماد تقدس
بیت اول: «چون زلف بتان در ظلمان اصل ضیائی / هستی حجر الاسود و کعبه علم شاه»
در این بیت، خاقانی ممدوح خود را به دو چیز مقدس تشبیه میکند:
زلف بتان در ظلمان اصل ضیائی: در ادبیات فارسی، زلف بتان (معشوق) نماد تاریکی و گمراهی است، اما خاقانی میگوید که زلف محبوب، با اینکه در تاریکی است، «اصل ضیاء» (ریشهٔ نور و روشنایی) است.
هستی حجر الاسود: حجر الاسود یا سنگ سیاه کعبه، سنگی مقدس است که در گوشهٔ کعبه قرار دارد. بوسیدن آن نمادی از اوج تقرب و بندگی است. خاقانی با این تشبیه، مقام ممدوح خود را به اوج قداست و عزت بالا میبرد. او میگوید که ممدوح، مانند حجر الاسود، نقطهٔ تمرکز و مقصد تقرب برای همگان است.
۲. «کعبهٔ علم شاه» به عنوان نماد مرجعیت
بیت دوم: «تا کعبه به جای است بر آن کعبه بجائی / ای نامزد خاتم جمشید که بر تو ختم است …»
در این ابیات، خاقانی به وضوح به مقام و جایگاه والای ممدوح خود اشاره میکند:
کعبهٔ علم شاه: این عبارت یک استعارهٔ منحصر به فرد است. کعبه نماد قبلهگاه و مقصد نهایی است، و علم شاه به معنای «علم پادشاه» است. خاقانی با این ترکیب، پادشاه را قبلهگاه دانش و علم میداند و میگوید که تمامی دانشمندان و عالمان باید به او روی بیاورند و از او کسب فیض کنند.
تا کعبه به جای است بر آن کعبه بجائی: در این بیت، خاقانی یک اغراق شاعرانهٔ فوقالعاده انجام میدهد. او میگوید تا زمانی که کعبهٔ واقعی وجود دارد، آن کعبه (یعنی ممدوح) نیز باقی خواهد ماند. این بیت نشان میدهد که در نظر خاقانی، بقا و جاودانگی ممدوح با بقای کعبه گره خورده است.
جمعبندی
این ابیات، نمونهای درخشان از سبک پربار و پیچیدهٔ خاقانی است. او با بهرهگیری از مفاهیم دینی و عرفانی، مقام ممدوح خود را چنان والا میداند که او را با حجر الاسود مقایسه میکند و درگاهش را کعبهٔ علم میخواند. این تصاویر، نه تنها به زیبایی شعر میافزایند، بلکه عمق اندیشهٔ شاعر را نیز به نمایش میگذارند.