واژه «فازی» به معنای علمی و تخصصی آن و ریاضیات، در زمان اوحدی کرمانی وجود ندارد. بنابراین، نمیتوانم اصطلاحات فازی را مستقیماً در اشعار او پیدا کنم.
با این حال، اگر منظور شما از «مفاهیم فازی» ، ایدههایی مانند ابهام عمدی، چندمعنایی و سیال بودن مرزهای مفاهیم باشد، این دیدگاه به طور خاص در اشعار عرفانی اوحدی دیده میشود. او از این شیوهها برای بیان حقایقی استفاده میکند که با زبان معمول و عقل منطقی قابل درک است.
۱. سیال بودن مرزهای کعبه
در شعر اوحدی، مرزهای بین مفاهیم مفهومی و باطنی به صورت فازی و نامشخص ترسیم شده است. کعبه از یک بنای سنگی فراتر میرود و به نمادهای متعددی تبدیل میشود:
کعبهٔ دل : مکانی باطنی و مقدس در درون انسان که از کعبهٔ ظاهری ارزشمندتر است.
کعبهٔ تن : نمادی از جسم انسان که میتواند محل پرستش نفس (بت) باشد.
کعبهٔ وصال : مقصد نهایی سلوک که یک مکان نیست، بلکه مقامی روحانی است.
این چندمعنایی، به خواننده اجازه میدهد تا از سطحی فراتر رفته و به حقیقت درونی این نمادها دست پیدا کند.
۲. ابهام در تمایز عشق و عقل
اوحدی به عمد مرز میان عشق و عقل را مبهم میکند. او معتقد است که در عشق ، منطق و عقل کار نمیشود و حالتی از مستی و بیخودی به دست میآورد. این مستی حالت فازی است که نه کاملاً هوشیاری است و نه غفلت، بلکه حالتی فراتر از هر دو است.
۳. تقابلهای مبهم و چندوجهی
اوحدی تقابلهای دوگانه حقیقت و مجاز، باطن و ظاهر، زاهد و عاشق را به صورت مطلق بیان نمیکند، بلکه مرزهای آنها را به صورت فازی و در همتنیده نشان میدهد:
حاجی واقعی : او حاجی را نه بر اساس جنبه های ظاهری، بلکه بر پایه عشق و پاکی دل تعریف میکند. این تعریف، مرز میان زاهد و عاشق را مبهم و فازی میسازد.
عبادات : او ارزش عباداتی مانند نماز و طواف را به نیت و حضور قلب وابسته میداند. این مرز میان یک عمل عبادی ارزشمند و بیارزش را از یک خط مستقیم به یک پیوسته تبدیل میکند.
بنابراین، اوحدی کرمانی از اصطلاح فازی استفاده نشده است، اما شیوه بیان نمادپردازی و بیان مفهوم او، شباهت زیادی به منطق فازی در پرداختن به ابهام و عدم قطعیت دارد.