در اشعار اوحدی کرمانی، اصطلاحات صوفیه در پیوند با کعبه، برای بیان مفاهیم و مراحل سیر و سلوک عرفانی به کار رفتهاند. اوحدی از این اصطلاحات برای نشان دادن تفاوت میان ظاهر دین و باطن آن و بر درون حقیقتی استفاده میکند.
۱. سالک و سیر و سلوک
سالک در اندیشه صوفیانه، کسی است که در راه رسیدن به حق قدم میگذارد. سیر و سلوک نیز به معنای پیمودن این راه باطنی است. اوحدی حج و زیارت را به عنوان نمادی از این سیر و سلوک میداند. در این دیدگاه:
حج ظاهری تنها یک بخش از سیر است.
سیر حقیقی، پیمودن راهی است که از خود به سوی خدا میرود و در آن، مقصد نهایی است.
اوحدی میکند که سالک باید در این سیر ، از ریا و غفلت دوری کند و با پاکی و خلاص پیش برود.
۲. مرشد و پیر
در تصوف، مرشد یا پیر ، راهنمای سالک در مسیر سیر و سلوک است. اوحدی به طور مستقیم از این اصطلاحات در اشعار مرتبط با کعبه استفاده نشده است، اما میتوان نقش پیامبر و امام را در اشعار او، مشابه نقش مرشد در تصوف دانست. این شخصیتها، سالک را به سوی حقیقت هدایت میکنند و راه رسیدن به کعبه وصال را نشان میدهند.
۳. فنا و بقا
فنا به معنای نابودی نفس در وجود معشوق و بقا به معنای باقی ماندن با حق است. این اصطلاح، هدف نهایی سیر و سلوک را میدهند. در ارتباط با کعبه، این مفاهیم به این صورت تفسیر میشوند:
طواف و زیارت ، مراحل اولیهای هستند که سالک را به سوی فنا در وجود معشوق میبرند.
در کعبهٔ وصال ، سالک به مقام فنا میرسد و هویت فردی خود را از دست میدهد تا در حقیقت الهی باقی بماند.
۴. عشق و مستی
عشق و مستی در شعر اوحدی، اصطلاحی کلیدی در تصوف هستند. عشق محرکه اصلی سیر و سلوک است و مستی ، حالتی از بیخودی و غرق شدن در این عشق است. اوحدی این حالت را در برابر خمار (غفلت) قرار میدهد و میگوید که مستی است که از اعمال ظاهری بینیاز میکند و او را به حقیقت میرساند.
با استفاده از این اصطلاحات، اوحدی نشان می دهد که تصوف و سیر و سلوک درونی، حقیقت و باطن دین است که از ظاهرگرایی و ریاکری زاهدان جداست.