در اشعار اوحدی کرمانی، حقیقت اصلی و هدف نهایی سلوک است و در ارتباط با کعبه ، به صورتهای دیگر نمایان میشود. او از اصطلاحات مربوط به کعبه برای نشان دادن این حقیقت باطنی و تمایز آن از ظواهر استفاده میکند.
حقیقت در حد مجاز
اوحدی در اشعار خود، یک دوگانگی میان حقیقت و مجاز (ظاهر) ایجاد میکند.
کعبهٔ مادی به عنوان مجاز (نماد و ظاهر) است.
کعبهٔ دل و کعبهٔ وصال به عنوان حقیقت و هدف اصلی هستند.
او معتقد است که عبادت و اعمالی که صرفاً ظاهری و بدون عشق باشد، در قلمرو مجاز باقی میماند. اما زمانی که این اعمال با نیت پاک و عشق همراه شوند، به حقیقت میرسند.
عشق: راه رسیدن به حقیقت
از دیدگاه اوحدی، عشق تنها راهی است که انسان را مجاز به حقیقت میرساند. او در غزل ۱۲۸ میگوید:
«عشقی که مرد را به تو خواند مجاز نیست / هر خسته را که کعبه دل خاک کوی تست / گو: سعی کن، که حاجت راه حجاز نیست»
در این بیت، عشق به عنوان تنها نیرویی معرفی میشود که انسان را به حقیقت وجود معشوق میخواند. این عشق، انسان را از رفتن به حجاز (راه مجاز ) بینیاز میکند، زیرا کعبهٔ دل (محل حقیقت ) را در خود یافته است.
نشانه: واسطه های به سوی حقیقت
اوحدی در شعر خود، کعبه را نه خود حقیقت ، بلکه نشانههایی از آن میداند. در بیت « کعبه گر ز دوست نبودی نشانههای / حاجی چه التفات نشانی به خانهای؟»، به دلیل اینکه آینهای برای مشاهده حقیقت و وجود معشوق است، ارزش پیدا میکند. این دیدگاه به سالک میآموزد که به ظاهر قناعت نکند و در پی حقیقت نهفته در پس هر نماد باشد.
حقپرستی: شرط درک حقیقت
حقپرستی در اشعار اوحدی، به معنای دوری از ریا و توجه کامل به خداوند است. او میکند که برای درک حقیقت ، باید از غیر حق روی گرداند. «حقپرستی، نظر به غیر مکن / کعبه دیدی، گذر به دیر مکن». در این بیت، کعبه نماد حقیقت است و دیر نماد انحراف و دنیاپرستی. پس از درک حقیقت ، نباید دوباره به دام بیفتد و ظاهر شود.
در نهایت، حقیقت در اشعار اوحدی، به عنوان جوهر و باطن هر چیز، در تقابل با مجاز و ظاهری میگیرد و تنها از طریق عشق و حقپرستی قابل دستیابی است.