در غزلیات خواجوی کرمانی، مفاهیم بیابانگردی و سفر در صحرا، استعارهای کلیدی برای بیان سیر و سلوک عرفانی و مراحل دشوار رسیدن به حقیقت هستند. خواجو با استفاده از این مفاهیم، کعبه را نه تنها یک مکان مقدس، بلکه مقصدی میداند که رسیدن به آن مستلزم عبور از بیابانهای پرخطر و طاقتفرسا است.
بیابان وادی عشق
بیابان در شعر خواجو نمادی از راه پرمشقت و طولانی عشق الهی است. این راه، برخلاف مسیرهای هموار، پر از موانع، سختیها، و خطراتی مانند تشنگی، خستگی و گمراهی است. خواجو با این تمثیل استدلال میکند که رسیدن به وصال معشوق، مانند پیمودن یک بیابان بیپایان، به صبر، استقامت و فداکاری نیاز دارد.
شاهد:
ره کعبهٔ وصل نتوان برید که حدی ندارد بیابان او (غزل ۷۷۸)
در این بیت، خواجو کعبهٔ وصل را مقصد نهایی میداند و راه رسیدن به آن را به بیابانی بیحد و مرز تشبیه میکند که نشاندهندهٔ بینهایت بودن سفر عاشقانهٔ سالک است.
خار مغیلان: رنج و ابتلای در راه
خار مغیلان، که گیاهی بیابانی و خاردار است، نمادی از رنجها، ابتلائات و سختیهایی است که سالک در راه عشق با آنها روبهرو میشود. خواجو با این نماد، نشان میدهد که درد و رنج، جزء جداییناپذیر سفر عرفانی است و عاشق باید با آغوش باز آنها را بپذیرد.
شاهد:
حاجی بعزم کعبه که احرام بستهئی در دیده ساز جای مغیلان چنانکه من (غزل ۷۵۷)
در این بیت، خواجو به حاجی توصیه میکند که به جای انتظار یک سفر آسان، رنج خار مغیلان را در چشم خود جای دهد، که نمادی از پذیرش درد و رنج در راه رسیدن به کعبهٔ حقیقی است.
مرگ و زندگی در بیابان
در نگاه خواجو، بیابانگردی نه تنها یک سفر فیزیکی، بلکه یک سفر روحانی است که در آن، سالک باید از نفس خود بمیرد تا به حیات حقیقی برسد. مردن در بیابان در این دیدگاه، نمادی از فنا شدن در راه عشق است که به بقا و زندگی جاودانه در کنار معشوق منجر میشود.
شاهد:
به عزم کعبهٔ قربت چو بستهایم احرام ز ما سعادت وصل حرم دریغ مدار (غزل ۴۸۵)
در این بیت، خواجو از سفر به سوی کعبهٔ قربت (نزدیکی) سخن میگوید، که نشان میدهد این سفر برای او نه به سوی یک مکان، بلکه به سوی یک مقام روحانی است که تنها از طریق بیابانگردیهای روحانی حاصل میشود.