در مباحث عرفانی، برای توضیح رابطه پیچیده و پیچیده کل و جزئی از کاربردهای گوناگون میشود. این تمثیلها، این مفهوم انتزاعی را آسانتر میکنند و به کمک میکنند تا در درونی از وحدت وجود داشته باشد. خواجوی کرمانی نیز در غزلیات خود از این تمثیلها بهره برده است.
تمثیل آینه و تصویر
این تمثیل یکی از رایجترین ابزارها برای تبیین نسبت کل و جزء است.
کل: همان اصل و حقیقت وجود است که در اینجا به عنوان یک فرد یا یک صورت زیبا در نظر گرفته می شود.
جزء: همان آینههای بیشمار و جهان کثرت است که هر کدام تصویری از آن حقیقت واحد را منعکس میکنند.
در این تمثیل، هر ذره از جهان، آینهای است که تصویری از معشوق را میدهد. چند که تعداد آینهها زیاد است، اما تصویر واحد است. این تمثیل به خوبی نشان می دهد که وجود اجزاء (تصویرها)، وابسته به وجود کل (صورت اصلی) است.
تمثیل دریا و موج
این تمثیل، پویایی و جریان دائمی در ارتباط میان کل و جزء را به تصویر میکشد.
کل: همان دریای بیکران است که آرام و بیکرانه است.
محل: همان موجهای بیشمار روی سطح دریا است.
به نظر میرسند، اما در اصل، چیزی جز خود دریاست و از آن به وجود آمده است. موجی که به ساحل میرسد و محو میشود، در واقع به همان دریایی که از آن بازمیگرداند. این رابطه فنا و بقا را نیز نشان می دهد.
تمثیل شمع و نور
این تمثیل بر نقش عشق به عنوان نیروی پیوند می دهد.
کل: همان شمع اصلی است که نور از آن ساطع میشود.
جزء: همان شمعهای بیشماری هستند که از نور شمع اصلی روشن شدهاند.
در این تمثیل، نور (عشق) از شمع اصلی به تمام اجزاء منتقل میشود و آنها را روشن میکند. این نور، حیات و وجود مستقل به آنها نمیدهد، بلکه آنها را به منبع اصلی خود وابسته میکند.
خواجو با بهکارگیری این تمثیلها، پیچیدگیهای وحدت وجود را به زبان ساده بیان میکند و مخاطب را به این درک میرساند که هر چیزی در جهان، تنها تجلی و جلوهای از یک حقیقت واحد است.