دیدگاه عرفانی خواجوی کرمانی در غزلیاتش درباره «ولایت» و «کعبه» به هم پیوند خورده و بازتابی از سیر و سلوک درونی اوست. در این نگرش، کعبه نه تنها یک بنای مادی، بلکه نمادی از مقصد نهایی، حقیقت مطلق و قلب عارف است. ولایت نیز به عنوان مسیر و موقعیت به این حقیقت در نظر گرفته میشود.
کعبه به مثابه قلب عارف
خواجو در اشعار خود، کعبه را به مثابه قلب انسان میداند. او معتقد است که عبادت و طواف واقعی در کعبه، زمانی که معنای پیدا میکند که انسان درون خود را از پلیدیها پاک کند و به طواف قلب بپردازد. این دیدگاه، ولایت را به سفری درونی میکند که در آن، زاهد ظاهربین به عارف باطنگرا میشود.
در غزل شماره 82، خواجو بیان میکند:
گر چه در مذهب ما کعبه و بتخانه یکیست خواجو از کعبه برون آی که بتخانهٔ... این بیت نشان میدهد که در نگاه او، مکان به خودی خود ارزشی ندارد و مهم است، به مقصد میرسد و در معشوق است، حتی اگر این راه از بتخانه بگذرد.
ولایت به مثابه سلوک
از دیدگاه خواجو، ولایت به معنای سلوک روحانی و طی کردن منازل درونی است. رسیدن به کعبه در این مسیر، به رسیدن به مقام قرب و وصال است. او معتقد است که ولایت واقعی، از طریق عشق و فنای در معشوق حاصل میشود و بدون آن، طواف کعبه تنها یک عمل ظاهری است.
در غزل شماره ۳۱۵، خواجو میگوید:
ساکن بتخانهای ز خرقه برون آی معتکف کعبه را صلیب نباشد این بیت به سالکزد میکند که برای رسیدن به حقیقت، باید از قید ظواهر رها شد. چه بسا کسی که در بتخانه است، قلبش از زاهد معتکف کعبه پاکتر باشد.
ولایت و عشق
خواجوی کرمانی ولایت را با عشق گره میزند . او معتقد است که ولایت واقعی، در فنا شدن در عشق معشوق نهفته است. در این مسیر، کعبه نماد معشوق و طواف آن، به دور اوست تبدیل شده است.
در غزل شماره ۱۷۵، او بهصراحت میگوید:
مشتاق را بکعبه عبادت حلال نیست الا بکوی دوست که بیت الحرام اوست این بیت را نشان میدهد که برای عاشق واقعی، قبله و کعبه همان کوی معشوق است و عبادت واقعی، خدمت و در راه اوست.
ولایت از دیدگاه خواجو، سفری است که از ظاهر (کعبه) به باطن (قلب) میرسد و در نهایت، با عشق و فنا در معشوق، کامل میشود. این سیر و سلوک درونی، از عبادت ظاهری و قید مکان فراتر است.