در غزلیات خواجوی کرمانی، احکام فلسفی جایگاه ویژهای دارند و فراتر از احکام عرفانی و دینی صرفاً به بیان نگرشهای بنیادین در باب وجود، شناخت و حقیقت میپردازند. خواجو با استفاده از نمادها، مفاهیم فلسفی پیچیده را در قالب شاعرانه و قابل فهم بیان میکند.
۱. حکم وحدت وجود
یکی از مهم ترین احکام فلسفی در شعر خواجو، وحدت وجود است. او معتقد است که تمام پدیده های عالم، تجلی ذات واحد الهی هستند و کثرت ظاهری، تنها حجابی بر روی این حقیقت است.
خواجو در ابیاتش میکند که با رسیدن به بیان وحدت، مرزهای ظاهری از بین میروند. برای او کعبه و بتخانه ، یا دیر و مسجد ، همگی یکسان و بهانهای برای رسیدن به حقیقت هستند. در این نگاه، سالک واقعی به جایی میرسد که به جای دوگانگی، یگانگی را میبینند.
۲. حکم معرفتشناسی شهودی
خواجو راه رسیدن به حقیقت را معرفت شهودی میداند، نه معرفت عقلانی و استدلالی. او بر این باور است که حقیقت با عقل و منطق قابل درک نیست، بلکه از طریق تجربه درونی و کشف بیماری به دست میآید.
در این زمینه، او میخانه و سرمستی را نمادهایی برای کنار زدن عقل و رسیدن به این معرفت شهودی میدانند. در حالی که فیلسوفان به دنبال دانشاند، عارف با عشق و بیخودی به بصیرت میرسد. خواجو به روشنی میگوید که برای «حکمت یونان» (عقلانیت)، در کنار حقیقت شهودی نیست.
۳. حکم حقیقتجویی
خواجو بر این باور است که حقیقت یک چیز است و نباید آن را درگیر راههای متفاوت و انحصاری پیدا کرد. هر مسیری که به این حقیقت واحد منتهی شود، ارزشمند است.
او میگوید که اگر کسی بداند «کاندرین ره مقصد کلی یکیست» ، هر زمانی که بخواهد، میتواند از بتخانه برای خود کعبهای بسازد. این نشاندهندههای غیرمتعارف و آزاداندیشانه است که بر اساس جستجوی حقیقت در هر مکان و قالبی است.
به طور خلاصه، احکام فلسفی در شعر خواجو بر سه اصل بنیادی استوار است: وحدت وجود ، معرفت شهودی و حقیقتجویی مطلق ، که همگی در خدمت بیان این هدف اصلی هستند که راه رسیدن به حقیقت، از طریق عشق و کشف درونی است.