در غزل خواجوی کرمانی، کعبه با ترکیبات مختلفی به کار رفته که هر یک معنای عمیق و متفاوتی دارند. این ترکیبات نشان میدهند که کعبه صرفاً یک مکان فیزیکی نیست، بلکه نمادی چندوجهی در خدمت بیان مفاهیم عرفانی، عاشقانه و فلسفی است.
کعبهٔ وحدت
این ترکیب، کعبه را نماد وحدت وجود قرار میدهد. برای خواجو، مقصد نهایی عارف نه یک مکان جغرافیایی، بلکه مقام یگانگی با خداوند است. او میگوید تا از عالم کثرت (دنیای تفاوتها و تعدد ظاهری) عبور نکرد، در حرم کعبهٔ وحدت ساکن نشد. این ترکیب نشان میدهد که کعبه حقیقی در درون سالک است و رسیدن به آن مستلزم رهایی از وابستگیهای دنیوی است.
کعبهٔ قربت
این ترکیب کعبه را به عنوان نمادی از نزدیکی و قرب الهی معرفی میکند. خواجو از "عزم کعبهٔ قربت" سخن میگوید، به این معنا که هدف از سفر و احرام بستن، رسیدن به مقام نزدیکی با خداوند است. این عبارت، سفر ظاهری را به یک سفر معنوی درونی برای دستیابی به وصال تبدیل میکند.
کعبهٔ دل
این ترکیب، کعبه را از یک مکان بیرونی به یک مکان درونی منتقل میکند. کعبهٔ دل یعنی قلب انسان، محل تجلی خداوند و قبله حقیقی عارف. وقتی روی معشوق، کعبهٔ دل میشود، به این معنی است که دل به جای مکه، رو به سوی معشوق دارد و عبادت واقعی، در عشق ورزیدن به اوست. این ترکیب بیانگر این است که راه رسیدن به خدا، از مسیر عشق و توجه به جمال معشوق میگذرد.
کعبهٔ عشق
این ترکیب، کعبه را با مفهوم عشق پیوند میزند و نشان میدهد که آیین واقعی، نه انجام مناسک خشک، بلکه در سلوک عاشقانه است. خواجو میگوید "طواف کعبه عشق" تنها از کسی درست است که با اشک و قلبی پاک این راه را بپیماید. این عبارت تأکید دارد که عشق، خود یک دین و آیین است که قوانین خاص خود را دارد و پیروی از آن، از هر عبادت دیگری ارزشمندتر است.
کعبهٔ خلقت
این ترکیب، کعبه را با آفرینش مرتبط میسازد و به مقام والای معشوق اشاره دارد. خواجو میگوید "چون کعبهٔ خلقت بوجود تو شرف یافت"، به این معنی که وجود معشوق است که به کعبه و آفرینش ارزش و شرافت بخشیده است. این نشان میدهد که معشوق، مرکز و محور عالم وجود است و کعبه تنها به واسطه وجود او اهمیت مییابد.