در غزلیات خواجوی کرمانی، کعبه و بتخانه دو نماد متضاد و در عین حال مکمل هستند که برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی به کار رفتهاند. خواجو با قرار دادن این دو نماد در کنار هم، دیدگاه عارفانه خود را به نمایش میگذارد که از دین رسمی و ظاهری فراتر میرود.
کعبه نماد دین و شریعت
کعبه در شعر خواجو، نماد دین رسمی، مناسک، و مقصد ظاهری عبادت است. این همان مکانی است که حاجیان برای انجام فریضه حج به آن روی میآورند و برای خواجو، نماد نهایت تقوا و پارسایی سنتی است. با این حال، خواجو این نماد را به چالش میکشد تا نشان دهد که صرفاً عبادت ظاهری و مکان فیزیکی نمیتواند روح تشنه را سیراب کند. او این نماد را با مفاهیم والاتری همچون کعبهٔ وحدت یا کعبهٔ قربت پیوند میزند تا بگوید مقصد حقیقی، نزدیکی به خداوند است، نه یک ساختمان.
بتخانه نماد عشق و عرفان
در مقابل، بتخانه نماد عشق و عالمی است که از قواعد شریعت ظاهری پیروی نمیکند. این مکان، جایی برای عاشقان و رندان است که در آن، پرستش معشوق (بت) به منزله راهی برای رسیدن به حقیقت الهی قلمداد میشود. بتخانه نمادی از آزادی از قید و بندهای خشک مذهبی و ورود به دنیای سرمستی و عشق است. در این دیدگاه، بت پرستی به معنای واقعی آن نیست، بلکه ارج نهادن به زیبایی معشوق است که تجلیای از زیبایی خداوند است.
تقابل و وحدت نمادها
خواجو با هوشمندی، این دو نماد متضاد را در کنار هم قرار میدهد تا وحدت آنها را نشان دهد. در اشعار او، کعبه و بتخانه نه دو مکان جدا از هم، بلکه دو روی یک سکه هستند. او میگوید: «با من سخن از کعبه و بتخانه مگویید / کز هر دو مرا مقصد و مقصود شمایید.» این بیت، اوج دیدگاه عارفانه او را نشان میدهد که هدف نهایی در هر دو مکان، یک چیز است و آن حقیقت مطلق یا معشوق است. از نظر خواجو، سالک واقعی کسی است که با هوای کعبه (قصد رسیدن به حقیقت) به بتخانه میرود و در آنجا به درک حقیقی دست مییابد. در نهایت، او تأکید میکند که هر دو مکان تنها بهانهای برای یافتن حقیقت هستند و سالک باید به جایی برسد که این تمایزات برایش بیمعنی شود.