بحث دربارهٔ اگزیستانسیالیسم (Existentialism) در قصیدهٔ عرفانی قرن هفتم (مانند قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ فخرالدین عراقی) نیازمند نگاهی تأویلی است، زیرا اگزیستانسیالیسم به عنوان یک مکتب فلسفی در قرن بیستم (با چهرههایی چون سارتر، کامو و هایدگر) شکل گرفت.
با این حال، میتوان مضامین مشترک و «اگزیستانسیال» را که در تجربهٔ عارفانهٔ عراقی وجود دارد، استخراج کرد:
۱. محوریت وجود (Existence Precedes Essence)
اصل محوری اگزیستانسیالیسم این است که وجود (Existence) بر ماهیت (Essence) مقدم است. یعنی انسان ابتدا به جهان پرتاب میشود، وجود مییابد و سپس با انتخابها و اعمال خود، ماهیت خود را تعریف میکند.
در قصیدهٔ عراقی: اگرچه عراقی به خدا (حق) باور دارد، اما بر آزادی و مسئولیت فردی سالک تأکید میکند. برای عارف، رهایی از نسیان و غفلت، نه یک جبر الهی، بلکه یک انتخاب رادیکال است.
بیان اگزیستانسیالیستی: رسیدن به حقیقت، منوط به عملکرد فردی و تعهد به سلوک است. سالک باید فاعل باشد:
خود تو از پیش چشم خود برخیز تا ببینی عیان به دیدهٔ حال
این دستور عملی "خود برخیز"، همان مسئولیت هستیشناختی فرد برای تعیین سرنوشت خود و رهایی از بند کثرت است.
۲. اضطراب (Anxiety) و مواجهه با پوچی/عدم
اگزیستانسیالیستها معتقدند که آگاهی از آزادی و مواجهه با پوچی یا "عدم" منجر به اضطراب میشود.
در قصیدهٔ عراقی: اگرچه پوچی به معنای سارتر وجود ندارد (چون هدف نهایی، وصال است)، اما "نسیان" و "غفلت" وضعیتی شبیه به پوچی ایجاد میکنند؛ وضعیتی که در آن انسان از حقیقت وجودی خود بیخبر و سرگردان است.
ترس از نیستی: عراقی به صورت غیرمستقیم، ترس از عدم اصالت جهان را بیان میکند. اگر تمام جهان و اشکال آن صرفاً سایهها و صورتهای ذرهها هستند، پس جهان مادی ما اساساً بیبها و نااصیل است. آگاهی به این بیبهایی (نااصالت) نوعی اضطراب وجودی را در سالک بیدار میکند.
۳. اصالت (Authenticity) و نفی کثرت
اصالت در اگزیستانسیالیسم به زندگی بر اساس حقیقت خود و نه بر اساس انتظارات جامعه یا هنجارهای بیرونی اشاره دارد.
در قصیدهٔ عراقی: عراقی برای رسیدن به وصال (که اوج اصالت عرفانی است)، حکم به نفی ابزارهای جامعه (عقل، خیال و ظواهر) میدهد.
نفی نااصالتی: برای عراقی، زندگی بر پایهٔ عقل، خیال و جهان مادی، یک زندگی نااصیل (گمراه) است:
عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست / هم نیابد درون خانه مجال
انکار صلاحیت عقل برای ادراک ساحت قدس، در واقع یک فراخوان برای خروج از زندگی قراردادی و منطقی و ورود به زندگی بر اساس تجربهٔ اصیل درونی (شهود) است.
در نهایت، اشتراک اگزیستانسیالیسم قرن بیستم و عرفان عراقی در این است که حقیقت و معنا را نه در ساختارهای بیرونی و کلیشههای از پیش تعیین شده، بلکه در عمل رادیکال و تعهد وجودی فرد جستجو میکنند.