در حوزهٔ عرفان و در قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ فخرالدین عراقی، مفهوم "انسداد" (بسته شدن راه یا مانع) به موانع سلوک و حجابهایی اشاره دارد که سالک را از رسیدن به وصال بازمیدارد.
این انسدادها عمدتاً از جنس درونبینی و معرفتی هستند، نه فیزیکی:
۱. انسداد ناشی از "خودی" (حجاب نفس)
بزرگترین انسداد در مسیر وصال، وجود "خودی" یا "منیّت" است. این حجاب نفسانی مانع دیدن حقیقت آشکار میشود:
انسداد: حجاب "من بودن" و "نفس اماره" راه دیدن حقیقت را بر بصیرت میبندد.
راه رفع انسداد: عراقی راه حل این انسداد را با یک دستور عملی و فنای نفس بیان میکند:
خود تو از پیش چشم خود برخیز تا ببینی عیان به دیدهٔ حال
۲. انسداد ناشی از عقل و خیال
عناصر معرفتی انسان، اگر در مقام خود متوقف نشوند، به مانع تبدیل میشوند و راه به ساحت قدس میبندند:
انسداد:
عقل: عقل جزئی (عقل استدلالی) در مقابل وصال (که امری فراتر از استدلال است) بسته میشود و مجالی برای ورود ندارد. این حالت در عرفان با تعبیر "العقول عقال" (عقل، مانع و پایبند است) بیان میشود.
خیال: خیال که تنها با صورت و شکل (نقش) سروکار دارد، نمیتواند به حقیقت بینقش آن خانهٔ وحدت راه یابد.
ابراز در قصیده:
عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست / هم نیابد درون خانه مجال در نیابند نقش این خانه / نقشبندان کارگاه خیال
۳. انسداد ناشی از ناپاکی (تر دامنی)
اگرچه عراقی از طریق کنایه سخن میگوید، اما یکی از انسدادهای سلوکی، آلودگی نفس است:
انسداد: آلودگی و گناه (تر دامنی) مانع ورود سالک به ریاض لطیف (مقام پاکی) میشود.
راه رفع انسداد: پاکی مطلق (آب زلال) تنها معیار عبور است. سالک برای رفع این انسداد باید تزکیهٔ نفس کند.
ابراز در قصیده:
در ریاض لطیف او نرود / هیچ تر دامنی جز آب زلال
در نهایت، "انسداد" در این قصیده، وضعیتی است که با غفلت و بیخبری ز وصال (بیت پایانی) کامل میشود؛ یعنی انسان خود را در یک بنبست دروغین محبوس کرده است.