تفاوت نگاه در ابیات اقبال
در آثار اقبال لاهوری، تفاوت نگاه یک مفهوم مفهومی است که جهانفلسفی و فکری او را شکل میدهد. اقبال این تفاوت را در تقابل میان دو نوع نگاه به هستی و انسان بیان میکند: نگاه شرقی و نگاه غربی . و همچنین در تمایز میان نگاه خودی و نگاه بیخودی .
۱. نگاه شرقی و نگاه غربی
اقبال معتقد است که نگاه غالب در شرق (به ویژه در عرفان و فلسفههای سنتی) با نگاه غرب کاملاً متفاوت است و این تفاوت، ریشه در نگرش آنها به انسان و جهان دارد.
نگاه شرقی (نگاه سنتی): این نگاه، نگاهی درونگرا، منفعل و بر فنا و وحدت است. در این دیدگاه، باید از خودی و ارادهٔ انسان خود دست بکشد تا در ذات مطلق (خداوند یا حقیقت) فانی شود. این نگاه، جهان و زمان را بیارزش و تنها پل عبور میدادند.
به عنوان مثال: اقبال این نوع نگاه را میشود که به بیعملی و تقدیرگرایی میشود، نقد میکند و آن را عامل انحطاط شرق میداند.
نگاه غربی (نگاه مدرن): این نگاه، نگاهی برونگرا، فعال و بر تکثر و عمل است. در این دیدگاه، باید اراده و خودی خود را تقویت کند تا بر طبیعت مسلط و جهان را تغییر دهد. این نگاه به این نکته توجه دارد که از حد بر ماده و رها کردن معنویت، نوعی پوچی و بحران روحی شده است.
مثلاً: اقبال با ستایش از فعالیت و پویایی غرب، ضعف نگاه منفعل شرقی را میکند، اما در عین حال، غرب را به دلیل غفلت از روح، ناقص میداند.
۲. نگاه خودی و نگاه بیخودی
اقبال، راه نجات را نه در نگاه منفعل شرقی و نه در نگاه مادیگرای غربی میبیند، بلکه در نگاه خودی جستجو میکند. خودی ، محور اندیشه اوست.
نگاه بیخودی: این نگاه همان نگاه منفعل است که در آن، فرد خود و ارادهاش را نادیده میگیرد و در جمع یا ذات است. اقبال این نگاه را نقد میکند و معتقد است که بیخودی، به ضعف و تسلیم میشود.
نگاه خودی: این نگاه، نگاهی فعال، پویا و بر ساختن و خلق کردن است. در این دیدگاه، انسان باید خود را تقویت کند تا به جای تسلیم شدن در برابر سرنوشت، آن را بسازد.
مثال: شعر معروف «خودی» او به زیبایی این نگاه را بیان میکند:
خودی را نگهدار و محکم کن چو خودی را نگهداری، همهچیز تو میشود و اگر خودی را کردی، هیچکس نیستی.
جمع آوری
اقبال با بررسی تفاوت نگاهها، به یک دیدگاه جامع و نوآورانه میرسد. او راه کمال را در ترکیب بهترین عناصر هر دو نگاه میداند: عملگرایی و پویایی غرب، با معنویت و اخلاق شرق. این ترکیب، نگاهی دریافت و کامل را به وجود میآورد که در آن، انسان هم به دنبال تسلط بر جهان است و هم به دنبال قرب به خداوند است. او میخواهد انسان مسلمان را به نگاهی پویا میسازد و میسازد که در آن، خودی رشد کرده و به مقام انسان کامل میرسد.