در عرفان اسلامی، «شاهد» به معنای مشاهدهکننده و عاشق است و «مشهود» به معنای مشاهده شده و معشوق. یکی از عالیترین مراحل سلوک، وحدت این دو است؛ یعنی جایی که دیگر دوگانگی میان «من» و «تو» وجود ندارد و سالک به فناء فی الله میرسد.
فیض کاشانی از نماد کعبه برای بیان این وحدت استفاده میکند. در نگاه او، کعبه ابتدا محل مشاهده (شاهد و مشهود) است و سپس به محل وحدت و وصال تبدیل میشود.
کعبه، محل مشاهده (مرحلهٔ جدایی)
در آغاز سلوک، عارف در کعبه، حقیقت معشوق را مشاهده میکند، اما در این مرحله، هنوز دوگانگی میان ناظر و منظور وجود دارد. کعبه، در اینجا، آینهای برای مشاهدهٔ معشوق است.
شاهد:
«در کعبه و بتخانه انوار تو میبینم» (غزل ۶۵۵)
در این بیت، «من» (شاهد) در «کعبه»، «انوار تو» (مشهود) را میبیند. در این مرحله، شاهد و مشهود جدا از هم هستند و کعبه، تنها محل این مشاهده است.
کعبه، نقطهٔ وصال (وحدت شاهد و مشهود)
در مرحلهٔ نهایی سلوک، دوگانگی میان شاهد و مشهود از بین میرود و سالک به وحدت با معشوق میرسد. فیض کاشانی این مرحله را با نماد «کعبهٔ وصل» بیان میکند. در اینجا، کعبه دیگر تنها محل مشاهده نیست، بلکه خودِ وصال است.
شواهد:
«کعبهٔ وصل تو پناه منست» (غزل ۹۰) در اینجا، کعبه به مرحلهٔ «وصل» (اتصال و یکی شدن) میرسد. عارف در این کعبه پناه میگیرد و این به معنای حل شدن وجود «من» در «تو» است.
«در کعبه وصل بر رسم عیدی / جز جان چه باشد قربان مردم» (غزل ۶۰۲) این بیت، اوج وحدت را نشان میدهد. برای رسیدن به «کعبهٔ وصل»، «شاهد» باید از وجود خود (جان) بگذرد تا به «مشهود» ملحق شود. قربانی کردن جان، نماد فناء و از بین رفتن خود است که لازمهٔ وحدت با معشوق است.
نتیجهگیری
در ابیات فیض کاشانی، کعبه نمادی پویاست که از محل مشاهده به نقطهٔ وصال ارتقا مییابد. کعبه، همان مکانی است که عارف از «دیدن» به «یکی شدن» با معشوق میرسد. از این رو، در نگاه فیض، کعبه نهایت سیر و سلوک است؛ جایی که دوگانگی میان شاهد و مشهود برای همیشه از بین میرود.