در عرفان اسلامی، صفات الهی به دو دستهٔ صفات جمالی (صفات زیبایی و رحمت) و صفات جلالی (صفات عظمت و هیبت) تقسیم میشوند. فیض کاشانی، با رویکردی عمیق، کعبه را به عنوان نمادی میبیند که هر دو دسته از این صفات را در خود جای داده است.
صفات جمالی (صفات زیبایی و رحمت)
این صفات، تجلیگاه مهر، محبت، رحمت و زیبایی خداوند هستند که قلب را به سوی خود میکشد. فیض در ابیات خود، کعبه را با این صفات میآمیزد:
کعبه، تجلیگاه زیبایی: زیبایی معشوق، همان کعبهای است که عاشقان به گرد آن میگردند.
«ای جمالت کعبهٔ ارباب شوق / وی کمالت قبلهٔ نقصان ما» (غزل ۴۳)
کعبه، نماد پناه و رحمت: کعبه پناهگاهی برای عاشقان است که از خوف و حزن عالم به آن پناه میبرند و این خود نمادی از صفت رحمانی خداوند است.
«کعبهٔ وصل تو پناه منست / طاق ابروت قبلهگاه منست» (غزل ۹۰) «ز خوف و حزن پناهیست کعبهٔ وصلت» (غزل ۵۰۸)
کعبه، مقصد و غایت: کعبه، هدف و مقصدی است که همهٔ مخلوقات با جذبه و کشش عشق به سوی آن روانهاند.
«چون کعبه مقصود تو بودی دو جهان را» (غزل ۳۳۶)
صفات جلالی (صفات عظمت و هیبت)
این صفات، بیانگر بزرگی، شکوه، هیبت و قدرت خداوند هستند که در سالک، حس ترس و احترام برمیانگیزند. کعبه، در نگاه فیض، این صفات را نیز بازتاب میدهد:
کعبه، نماد هیبت و فداکاری: کعبه مکانی است که در آن، جان و تعلقات دنیاوی باید قربانی شوند. این عمل، نمادی از عظمت و قدرتی است که در برابرش، خودخواهی انسان به صفر میرسد.
«در کعبه وصل بر رسم عیدی / جز جان چه باشد قربان مردم» (غزل ۶۰۲)
کعبه، معیار حق و باطل: در نگاه فیض، کعبه میتواند نماد یک حقیقت مطلق و بیرحمانه باشد که باطن انسان را به چالش میکشد. اگر باطن پاک نباشد، کعبه به شدت ارزش خود را از دست میدهد. این حکم، جلوهای از صفت جلالی خداوند است.
«چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست» (غزل ۶۲)
در این بیت، کعبه به عنوان یک معیار مطلق، مرزهای ظاهری را میشکند تا اهمیت باطن را با هیبت تمام اثبات کند.