اشعار رضیالدین آرتیمانی، با وجود سادگی ظاهری، پرسشهای عمیقی دربارهٔ مفهوم کعبه و رابطهٔ انسان با آن مطرح میکنند. او کعبه را از یک مکان جغرافیایی به یک نماد عرفانی تبدیل میکند. در ادامه، چند سؤال باز دربارهٔ کعبه در شعر او آورده شده است که خواننده را به تأمل دعوت میکند:
سؤالات دربارهٔ کعبهٔ باطنی و ظاهری
آرتیمانی میگوید: «صوفی بیا که کعبهٔ مقصود در دلست / حاجی به هرزه راه بیابان گرفته است». اگر کعبهٔ حقیقی در دل است، پس چرا آرتیمانی اصلاً به کعبهٔ ظاهری اشاره میکند؟ آیا این به معنای نفی کامل مناسک ظاهری است یا تلاش برای ارتقای آنها به یک سطح بالاتر؟
او کعبه را به مکانی تشبیه میکند که در آن "بتخانهای" وجود دارد. این بتها دقیقاً چه چیزهایی هستند؟ آیا این تنها اشاره به بتهای نفسانی است یا شامل بتهای فکری و تعصبات مذهبی نیز میشود؟
سؤالات دربارهٔ سیر و سلوک
آرتیمانی "خرابات" را در مقابل کعبه قرار میدهد. این دو چه رابطهای با هم دارند؟ آیا برای رسیدن به حقیقت باید از کعبه به خرابات رفت؟ و اگر چنین است، چه چیزی در خرابات وجود دارد که در کعبه نیست؟
آرتیمانی از بیاعتنایی خود به هر دو مکان (دیر و کعبه) سخن میگوید. پس مسیر سلوک او چیست؟ آیا او به دنبال یک راه سوم، فراتر از ادیان و آیینهاست؟
سؤالات دربارهٔ مسئولیت انسان
با توجه به نگاه آرتیمانی که کعبه را صرفاً یک نماد میداند، مسئولیت انسان در قبال دینداری چیست؟ اگر رفتن به کعبه «هرزه» است، پس چه عملی میتواند انسان را به حقیقت برساند؟
آرتیمانی از زبان شخصیتی میگوید که "نه رسم دیر و نه آئین کعبه میداند". آیا این شخصیت یک کافر است یا یک عارف؟ و چرا دانستن آیینهای دینی برای او بیاهمیت است؟
این سؤالات نشان میدهند که در شعر آرتیمانی، کعبه نه یک پاسخ، بلکه آغازگر یک جستجوی درونی برای یافتن حقیقت است.