در اشعار بیدل دهلوی، شرافت کعبه و زندگی در یک نگاه عمیق و فلسفی با هم گره خوردهاند. بیدل معتقد است که شرافت هر دو، نه در ظاهر و شکل آنها، بلکه در نیت و آگاهی درونی انسان نهفته است. او با این نگاه، شرافت را از یک مفهوم بیرونی به یک امر باطنی تبدیل میکند.
شرافت کعبه: از سنگ و گل تا حقیقت
از دیدگاه بیدل، شرافت کعبه در ظاهرِ سنگ و گل آن نیست، بلکه در حقیقت و معنای باطنی آن است که به کعبهٔ تحقیق و کعبهٔ دل تبدیل میشود.
بیدل کعبهٔ ظاهری را به دلیل تعلقات انسان، بیارزش میداند و آن را در حد سنگ و دیوار پایین میآورد:
«سنگ و دیوار در کعبه صنم میباشد» (غزل ۱۲۱۴)
«کعبه و بتخانه شغل انفعالی بیش نیست» (غزل ۲۳۷۴)
از سوی دیگر، او کعبهٔ دل را دارای شرافت و مقام والایی میداند که تنها با عجز و فروتنی قابل دسترسی است:
«کعبهٔ مقصود بیرون نیست از آغوش عجز» (غزل ۵۹۹)
«طواف کعبهٔ دل آمد و رفت نفس دارد» (غزل ۲۳۳۸) بنابراین، شرافت کعبه در نگاه بیدل، به مقصد باطنی و اخلاص درونی وابسته است.
شرافت زندگی: از تلاش بیهوده تا آگاهی
بیدل شرافت زندگی را نیز نه در طولانی بودن یا پرمشغله بودن آن، بلکه در آگاهی، معرفت و کشف حقیقت میداند. او زندگی بدون آگاهی را بیهوده میخواند.
بیدل عمر را به گردش بیپایان تشبیه میکند که اگر به مقصد نرسد، بیمعناست:
«این کعبه و دیر تا حشر باقیست / ما یک دو دم بیش دیگر کجاییم» (غزل ۲۳۸۴)
او شرافت زندگی را در شناخت دل و تبدیل کردن آن به خانهٔ خدا میبیند:
«به دیر و کعبه کارت چیست بیدل / اگر فهمیدهای دل خانهٔ اوست» (غزل ۷۲۸)
«به ذوق دل نفسی طوف خویش کن بیدل / تو کعبه در بغلی جابجا چه...» (غزل ۲۸۲۶)
در این ابیات، بیدل زندگی را یک سفر عرفانی میداند و شرافت آن را در کشف کعبهٔ درونی میجوید.
همسانی شرافت کعبه و زندگی
در نهایت، بیدل با همسانی شرافت کعبه و زندگی، یک پیام اصلی را منتقل میکند: شرافت هر دو درونی است، نه بیرونی.
شرافت کعبه در سنگی بودن آن نیست، بلکه در مقصودی است که در دل ایجاد میکند.
شرافت زندگی در طولانی بودن آن نیست، بلکه در آگاهی و عشقی است که در آن میجوشد. بیدل با این نگاه، انسان را به تمرکز بر باطن و ارزشگذاری بر اصالت درونی دعوت میکند.