صائب تبریزی در غزلیات خود از نماد کعبه به صورت گسترده و با لایههای معنایی عمیق استفاده میکند. بسیاری از کاربردهای او از کعبه، جنبهای کنایی دارد و فراتر از معنای تحتاللفظی آن است. در واقع، او با کنایه، به نقد ریاکاری، ظاهرپرستی و سطحینگری در جامعه زمان خود میپردازد.
۱. کنایه از نقد ریاکاری و ظاهرپرستی
صائب از کعبه برای کنایه زدن به کسانی استفاده میکند که تنها به ظواهر دین پایبندند و از حقیقت باطنی آن غافلاند. این افراد به جای پالایش درون، تنها به اعمال و مکانهای مقدس بیرونی دل خوش کردهاند.
غزل شماره ۶۹۶۳:
ز خود تا نگذری صائب چو مردان اگر در کعبه باشی بت پرست
کنایه: این بیت کنایه از این حقیقت است که شرک و بتپرستی درونی (مانند خودخواهی و نفسپرستی) خطرناکتر از بتپرستی ظاهری است. فردی که در کعبه، مقدسترین مکان، به نفس خود میپردازد، در واقع بتپرست است. این کنایه به شدت بر باطنگرایی و رهایی از نفس تأکید دارد.
غزل شماره ۶۷۹۱:
تمام عمر اگر با کعبه در یک پیرهن باشم همان در کعبه دل می کنم بتخانه آرایی
کنایه: شاعر به عدم تأثیرگذاری محیط مقدس بر انسان ریاکار کنایه میزند. او میگوید حتی اگر یک عمر در کنار کعبه زندگی کند، دلش (کعبه دل) همچنان محل بتپرستیهای درونی (بتخانه آرایی) خواهد بود. این کنایه نشان میدهد که تغییر واقعی در درون اتفاق میافتد، نه در مکان.
۲. کنایه از ناکافی بودن اعمال ظاهری
صائب با استفاده از کنایه، بیفایده بودن اعمالی را که بدون خلوص نیت انجام میشوند، بیان میکند. حج و طواف بدون پاکی درون، از نظر او ارزشی ندارد.
غزل شماره ۶۵۷۰:
بود وصل کعبه مقصود در بی توشگی من به فکر زاد، موسم باختم بی فایده
کنایه: این بیت کنایه از این است که توشه حقیقی برای رسیدن به حقیقت، بیتعلقی و رهایی از مال دنیاست. کسی که در پی زاد و توشه مادی (زاد) است، از مقصد معنوی باز میماند. این کنایه، به زهد درونی و بینیازی از تعلقات دنیوی اشاره دارد.
غزل شماره ۶۶۵۵:
رو اگر در کعبه آری سجده بت می کنی تا ز زنگار خودی آیینه را نزدوده ای
کنایه: شاعر به این حقیقت کنایه میزند که سجده ظاهری بدون پاکسازی درون، ارزشی ندارد و در حکم سجده بر بت است. تا زمانی که آینه دل از زنگار خودبینی و نفسپرستی پاک نشود، حتی جهتگیری به سوی کعبه نیز به سجده بر بت نفس تبدیل میشود.
۳. کنایه از ارزش حقیقت برتر از مکان
در این ابیات، کعبه به ابزاری کنایی تبدیل میشود تا برتری حقیقت، عشق یا دل را بر قداست مکان نشان دهد.
غزل شماره ۶۸۸۲:
نکرد کعبه به سنگ نشان ترا ره دان به این شعور، تو از بی نشان چه می خواهی؟
کنایه: صائب به شخصی کنایه میزند که به دنبال بینشان (حقیقت مطلق) است، در حالی که هنوز کعبه و سنگ آن برای او نماد راهنما نیستند. کنایه در این است که اگر از یک مکان مقدس به ظاهر بیجان نیز هدایت نگیری، چگونه میتوانی به حقیقت بینشان دست یابی؟ این کنایه بر سطحینگری انسان در مسیر معنوی تأکید دارد.
غزل شماره ۵۶۷۱:
سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند
کنایه: این بیت کنایه از این حقیقت است که گرد و غبار معنوی (گناه و تعلقات) با سفر فیزیکی پاک نمیشود. شاعر به کسانی کنایه میزند که فکر میکنند با طواف کعبه، از گناهانشان پاک میشوند، در حالی که پاکی واقعی، در گرو سفر درونی و انقلاب روحی است.