در این ابیات، صائب تبریزی بر این نکته تأکید میکند که سیر و سلوک حقیقی به سوی حقیقت، نه با پای ظاهری و در مسیرهای فیزیکی، بلکه با سفر درونی و پیمودن مراحل نفسانی انجام میشود. در این نگاه، رنج سفر و پیمودن بیابانها تنها زمانی معنا مییابد که به پاکی دل منجر شود.
غزل شماره ۵۲۵۰:
کسی به کعبه مقصود ازین بیابان رفت که برنداشت دو چشم خود از ستاره دل
معنی: تنها کسی به مقصد حقیقی (کعبه مقصود) میرسد که در تمام مسیر، چشم از "ستاره دل" خود بر ندارد. این ستاره، نماد هدایت درونی است و شاعر با این تصویر، اهمیت تمرکز بر باطن را به جای پیمودن صرفاً ظاهری راه نشان میدهد.
غزل شماره ۵۶۷۱:
سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند
معنی: شاعر بیان میکند که سفر واقعی، سفری است که در مسیر دل و به سوی باطن انجام شود. در این صورت، نیازی به کعبه بیرونی برای پاک کردن گرد و غبار (گناهان و تعلقات) از چهره نیست، چرا که این گرد و غبار معنوی است و تنها با سفر درونی پاک میشود.
غزل شماره ۵۷۶۹:
به کعبه راه هم از آستان خود بردیم ز ما دعا برسانید رهنمایان را
معنی: این بیت نشاندهنده استغنای عارف است. شاعر میگوید راه رسیدن به کعبه را از درگاه و آستانه وجود خود پیدا کرده است، بنابراین دیگر به راهنمایان ظاهری نیازی ندارد. این خودکفایی معنوی، نتیجه عمیق شدن در باطن است.
غزل شماره ۵۹۲۷:
شیر شتر و روی عرب چند توان دید؟ پا از سفر کعبه مقصود کشیدیم
معنی: شاعر از سختیها و مشقات سفر ظاهری (خوردن شیر شتر و دیدن روی عرب) خسته شده است. این خستگی کنایه از بیفایده بودن رنجهای ظاهری است که بدون جهتگیری درونی انجام میشوند. با این کار، او پای خود را از این سفر بیرونی برمیدارد تا به مقصد حقیقی درونی برسد.