با احترام، ابیاتی که شامل کلمه "کعبه" هستند از دیوان صائب تبریزی، به ترتیب شماره غزل در ادامه آورده شدهاند.
غزلیات
غزل شماره ۵۲۳۷:
دلیل کعبه گل هست از ریگ روان افزون ز چندین راهرو یک تن نگردد ره شناس دل
غزل شماره ۵۲۴۹:
که خضر کعبه مقصد بود کشیدن دل خرد به پرده سرای حواس محتاج است
غزل شماره ۵۲۵۰:
کسی به کعبه مقصود ازین بیابان رفت که برنداشت دو چشم خود از ستاره دل
غزل شماره ۵۲۶۳:
چند گرد کعبه بگردم به بوی دل تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل
غزل شماره ۵۲۶۸:
صد مرحله از کعبه مقصود فتد دور هرکس که کند رو به قفا در سفر دل
غزل شماره ۵۲۷۶:
می کند چون کعبه هر سنگ نشان را احترام عالم روشن به چشم خویش می سازد سیاه
غزل شماره ۵۲۹۰:
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
غزل شماره ۵۲۹۶:
جامه ای چون کعبه در سالی اگر پوشیدهام بوده ذوق پاره گردیدن گریبانگیر من
غزل شماره ۵۲۹۹:
نیستم چون کعبه در بند لباس عاریت بید مجنونم که موی خود به سر پیچیدهام
غزل شماره ۵۳۲۳:
روشناس کعبه و بتخانه چون آیینه ام صاف اگر باشد شراب مشرب من دور نیست
غزل شماره ۵۳۵۰:
از سویدای دل خود کعبه را دریافتم سایه ارباب دولت شمع راه ظلمت است
غزل شماره ۵۳۵۱:
کعبه مقصود را در نقطه دل یافتم چون ز خود بیرون روم اکنون که منزل یافتم
غزل شماره ۵۳۵۲:
کعبه را در بوته خار مغیلان یافتم ترک جان کردم حیات جاودانم شد نصیب
غزل شماره ۵۳۵۴:
این زمان در کعبه چون سنگ نشانم بیخبر من که فیض کعبه از سنگ نشان می یافتم
غزل شماره ۵۳۵۶:
می فشانم گرد راه کعبه را در پای خم می گشاید دفتر صبح قیامت آسمان
غزل شماره ۵۳۷۲:
جامه کعبه است دود آتش پرستان را به چشم بوی پیراهن غبار از دیده یعقوب برد
غزل شماره ۵۳۷۶:
من که دیدم بارها از رخنه دل کعبه را خاک در چشمم اگر دست از رکاب دل کشم
غزل شماره ۵۴۱۴:
چون ز طوف کعبه مقصود گردم کامیاب من که در هر گام منزل از گرانباری کنم
غزل شماره ۵۴۳۱:
کعبه را چون محمل لیلی به یک بانگ بلند می کنم دیوانه و سر در بیابان می دهم
غزل شماره ۵۴۳۶:
کعبه از باب السلام آغوش وا کرده است و ما دامن محمل به مژگان مغیلان بسته ایم
غزل شماره ۵۴۳۸:
کعبه مقصد کجا و ما کجا افتاده ایم خجلت روی زمین داریم از بحر کمان
غزل شماره ۵۴۴۲:
صد کبورت گر فرستد کعبه، بالین نشکنیم ما و بت یک روز در بتخانه پا افشرده ایم
غزل شماره ۵۴۷۴:
کعبه نزدیک است اگر ما توشه پردازی کنیم منزل مقصود ما در پیش پا افتاده است
غزل شماره ۵۴۷۸:
کعبه مقصد کجا و ما کجاها می رویم جام جم آیینه دار کاسه زانوی ماست
غزل شماره ۵۴۸۰:
آه اگر افتد به روی کعبه دل چشم ما ما که دل از کف زطوف کعبه گل می دهیم
غزل شماره ۵۵۰۱:
همان در خانه خود کعبه را ادراک می کردم بهم پیچیدن طومار هستی بود منظورم
غزل شماره ۵۵۰۹:
به گرد کعبه و بتخانه بیتابانه می گردم ندارد گر چه منزل خانه پردازی که من دارم
غزل شماره ۵۵۳۹:
مگر در خواب بیند کعبه مقصود را صائب درین وادی ز عزم سست شبگیری که من
غزل شماره ۵۵۴۱:
ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی گردد
غزل شماره ۵۵۵۲:
بلند افتاده طاق سرگرانی کعبه او را و گرنه چین کوتاهی ندارد زلف شبگیرم
غزل شماره ۵۵۸۰:
به گرد کعبه فانوس گردیدن نمی دانم لباسی نیست چون پروانه عشق پرده سوز من
غزل شماره ۵۵۹۷:
لباس کعبه شد از داغ عصیان پرده های دل من از غفلت به ظاهر جامه احرام می شویم
غزل شماره ۵۵۹۹:
عشق در کعبه و بتخانه نگیرد آرام به نگاهی ز دل و دین و خرد پاک شدیم
غزل شماره ۵۶۰۴:
برو ای کعبه رو از دامن دست بدار که من از رخنه دل راه دگر یافته ام
غزل شماره ۵۶۱۹:
تا مرا کعبه مقصود به بالین آید سالها بستر خود خار مغیلان کردم
غزل شماره ۵۶۳۷:
فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا بعد ازین گوش برآواز در دل باشم
غزل شماره ۵۶۷۰:
کعبه را بتکده زین خط چلیپا کردیم از سیه کاری انفاس، دل روشن را
غزل شماره ۵۶۷۱:
دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم
غزل شماره ۵۶۹۱:
تا کی از کعبه برآییم و به بتخانه شویم سنگ بی منت اطفال به وجد آمده است
غزل شماره ۵۶۹۹:
به گرد کعبه مقصود اگر نگردیدم به این خوشم که درین راه پی سپر شده ام
غزل شماره ۵۷۱۴:
اگر چه چون حرم کعبه یک قبا دارم به پاره کردن من دوخته است عالم چشم
غزل شماره ۵۷۱۶:
مرا ز برگ سفر شوق کعبه غافل کرد مگر چو آبله در راه آب بر دارم
غزل شماره ۵۷۱۷:
درون کعبه صنمخانه در بغل دارم به فکر سنگدلان در نماز مشغولم
غزل شماره ۵۷۳۷:
اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم خبر ز سایه خود نیست صید وحشی را
غزل شماره ۵۷۳۸:
ز گریه زمزم صد کعبه شبستانم چرا عزیز نباشم به دیده ها چون خال
غزل شماره ۵۷۴۲:
که گر به کعبه رسم سنگ راه می دانم کمند شوخی این ره چنان ربوده مرا
غزل شماره ۵۷۶۹:
به کعبه راه هم از آستان خود بردیم ز ما دعا برسانید رهنمایان را
غزل شماره ۵۷۷۹:
از دیر و کعبه نیست خبر رهرو مرا چون برق بر سیاهی منزل گذشته ام
غزل شماره ۵۸۰۱:
آن کعبه را که می طلبیدم به صد نیاز در پیش چشم بود چو بی جستجو شدم
غزل شماره ۵۸۰۶:
از داغ عشق، کعبه مقصود آتشم سوزی که هست در جگر من مرا بس است
غزل شماره ۵۸۲۵:
در کعبه دل است شب و روز روی من چون آفتاب سجده هر در نمی کنم
غزل شماره ۵۸۳۵:
از دیر و کعبه دیده امیدوار خویش پوشیده، روز و شب به در دل نشسته ایم
غزل شماره ۵۸۴۷:
راهی که ما به کعبه مقصود برده ایم از صبح پرده سوز خدایا نگاه دار
غزل شماره ۵۸۴۸:
تا رخت خود ز کعبه به بتخانه برده ایم آیینه شکسته تجلی پذیر نیست
غزل شماره ۵۸۵۳:
از شوق کعبه جامه احرام کرده ایم ما همچو آدم از طمع خام دست خویش
غزل شماره ۵۸۶۷:
قندیل کعبه را به صنمخانه سوختیم هرگز صدای بال و پر ما نشد بلند
غزل شماره ۵۸۷۱:
چون کعبه دل به چشمه زمزم گذاشتیم قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک
غزل شماره ۵۸۷۵:
در کعبه ایم و ساکن بتخانه خودیم ما را غریبی از وطن خود نمی برد
غزل شماره ۵۹۰۶:
چون کعبه، برازندگیم در نظر خلق زان است که من جامه پوشیده نپوشم
غزل شماره ۵۹۰۷:
در کعبه همان ساکن بتخانه خویشم آن زاهد خشکم که در ایام بهاران
غزل شماره ۵۹۲۰:
از کعبه و بتخانه گذشتیم به تعجیل قانع به نگاه در و دیوار نگشتیم
غزل شماره ۵۹۲۷:
پا از سفر کعبه مقصود کشیدیم هر چند ز خط راه توان برد به مضمون
غزل شماره ۵۹۳۲:
روی دل ما در حرم کعبه بود فرش در ظاهر اگر روی به محراب نداریم
غزل شماره ۵۹۳۴:
چون کعبه روان روی به دیوار نداریم دنباله رو قبله نمای دل خویشیم
غزل شماره ۵۹۳۷:
از ما خبر کعبه مقصود مپرسید ما بیخبران قافله ریگ روانیم
غزل شماره ۵۹۳۸:
در کعبه سبک قدرتر از سنگ نشانیم تا ترکش افلاک پر از تیر شهاب است
غزل شماره ۶۰۰۰:
کعبه ای ای سنگدل آباد خواهی ساختن دست از تعمیر تن بردار صائب، تا به کی
غزل شماره ۶۰۲۰:
از وصال کعبه در سنگ نشان آویخته است هر که قانع گردد از دریا به گوهر یافتن
غزل شماره ۶۰۸۵:
رو میاور در طواف کعبه با آلودگی گرد عصیان را غبار خاطر زمزم مکن
غزل شماره ۶۰۸۷:
گر مسلمان زاده ای این کعبه را ویران سینه صائب زیارتگاه ارباب دل است
غزل شماره ۶۱۳۴:
برهمن از کعبه، زاهد از کنشت آمد برون جان روشن از غبار آلودگان صائب بجو
غزل شماره ۶۱۵۴:
کعبه گر آید به استقبال من پر دور نیست دود شمع ما ز صد کاشانه می آید برون
غزل شماره ۶۱۶۱:
گر طواف کعبه می خواهی بر این محمل نشین قطره از پیوستگی شد سیل و در دریا رسید
غزل شماره ۶۱۶۳:
تار و پود جامه کعبه است یا گیسوست این؟ موج آب زندگی یا جوهر تیغ قضا
غزل شماره ۶۱۷۴:
کعبه و بتخانه یکسان است صائب پیش سیل حرف کفر و دین مگو با اهل مشرب بیش
غزل شماره ۶۱۹۳:
که فیض کعبه از سنگ نشان هم می توان بردن تو دور افتاده ای از وادی وحدت، نمی دانی
غزل شماره ۶۱۹۴:
به بام کعبه عمرت رفت در کسب هوا کردن نکردی سجده ای ز اخلاص تا افراختی قامت
غزل شماره ۶۱۹۶:
بود رفتن به بام کعبه در کسب هوا کردن به منبر بهر تسخیر خلایق حرف حق گفتن
غزل شماره ۶۲۰۹:
که دارد کعبه ننگ از جامه پوشیده پوشیدن قبولی نیست دردرگاه حق زهد لباسی را
غزل شماره ۶۲۱۳:
نظر گر بر جمال کعبه باشد رهنوردان را گل بی خار از خار مغیلان می توان چیدن
غزل شماره ۶۲۴۳:
به این شوقی که من در کعبه مقصود رو دارم دلی از سنگ می باید که گردد سنگ راه من
غزل شماره ۶۲۹۶:
روی اگر در حرم کعبه کند غمزه او صید با تیغ و کفن از حرم آید بیرون
غزل شماره ۶۳۳۶:
نه ای شریفتر از کعبه، ای لباس پرست به جامه ای که به سالی رسد قناعت کن
غزل شماره ۶۳۴۴:
دل چو کعبه خود را شرابخانه مکن دو تیغ را نکشد یک نیام در آغوش
غزل شماره ۶۴۱۳:
می گشتمش چو کعبه به اخلاص گردسر می یافتم اگر دل بی کینه بر زمین
غزل شماره ۶۴۲۰:
در کعبه رسیدیم به احرام گرفتن با صدق عزیمت نبود راحله در کار
غزل شماره ۶۴۲۶:
گر عارفی از کعبه و بتخانه گذر کن در قبضه خاک آن گهر پاک نگنجد
غزل شماره ۶۴۶۲:
در فلاخن می گذارد شوق آخر کعبه را تا به کی بر دل گذارد دست بی دیدار تو؟
غزل شماره ۶۵۱۶:
کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو الف به سینه کشد بال جبرئیل از تو
غزل شماره ۶۵۲۴:
مدار دست ز دامان دل که کعبه و دیر ز سیل عشق مکرر خراب شد هر دو
غزل شماره ۶۵۳۰:
پوشیده است کعبه پلاس سیاه ازو من بسته ام لب طمع، اما نگار من
غزل شماره ۶۵۳۱:
چون کعبه واجب است به جان احترام او طومار درد و داغ عزیزان رفته است
غزل شماره ۶۵۴۸:
در راه کعبه جاده نباشد مباش گو حق می برد به مرکز خود راه بی دلیل
غزل شماره ۶۵۷۰:
بود وصل کعبه مقصود در بی توشگی من به فکر زاد، موسم باختم بی فایده
غزل شماره ۶۶۴۹:
چون توانی کعبه مقصود را دریافتن؟ کز گرانخوابی گره در ره چو منزل گشته ای
غزل شماره ۶۶۵۲:
کعبه سان بر تن لباس شبروان پوشیده ای ابر ظلمت را نقاب آب حیوان کرده ای
غزل شماره ۶۶۵۵:
رو اگر در کعبه آری سجده بت می کنی تا ز زنگار خودی آیینه را نزدوده ای
غزل شماره ۶۶۷۲:
کعبه مقصود را در هر سیاهی بنگری چشم وحدت بین به دست آری اگر چون آفتاب
غزل شماره ۶۶۹۵:
کعبه را چون محمل لیلی به راه انداختم شوق من نگذاشت در سنگ نشان استادگی
غزل شماره ۶۷۲۴:
صلح اگر چون کعبه با شورابه زمزم کنی می شوی از شش جهت روشندلان را قبله گاه
غزل شماره ۶۷۵۲:
مدار از دامن دل دست اگر از کعبه جویانی که در دنبال چندین رهزن و یک راهبر داری
غزل شماره ۶۷۶۸:
به قیل و قال نتوان در حریم کعبه محرم شد همان بهتر که این ناقوس در بتخانه آویزی
غزل شماره ۶۷۶۹:
سراغ کعبه مقصد ز اهل دل چه می تو کز خود یک قدم هرگز برون ننهاده ای صائب
غزل شماره ۶۷۹۱:
تمام عمر اگر با کعبه در یک پیرهن باشم همان در کعبه دل می کنم بتخانه آرایی
غزل شماره ۶۸۰۳:
کعبه رعناتر ازان است که محجوب شود تو ز کوته نظری قبله نما می طلبی
غزل شماره ۶۸۲۴:
کعبه در گام نخستین کند استقبالت از سر صدق اگر همسفر دل باشی
غزل شماره ۶۸۲۹:
می شود سنگ نشان کعبه مقصودش را گر به اخلاص کند خدمت بت برهمنی
غزل شماره ۶۸۳۷:
پشت از آیینه و از کعبه قبا می بینی بر زر و جامه بود چشم تو از نور و صفا
غزل شماره ۶۸۴۸:
اگر به کعبه رسیدی شکار خود کردی نگشت حرمت دین سنگ راه شوخی تو
غزل شماره ۶۸۸۲:
نکرد کعبه به سنگ نشان ترا ره دان به این شعور، تو از بی نشان چه می خواهی؟
غزل شماره ۶۸۹۲:
در کعبه ای و پشت به محراب کرده ای هم محملی به لیلی و غافل نشسته ای
غزل شماره ۶۹۰۴:
پر در میان کعبه و بتخانه مانده ای وقت است غیرتی کنی و یک جهت شوی
غزل شماره ۶۹۲۲:
در کعبه حرف قبله نما نشنود کسی مستغنی از دلیل بود هر که واصل است
غزل شماره ۶۹۳۶:
سال دراز کعبه نگرداند رخت خویش تو هر دو روز رخت چه تغییر می کنی؟
غزل شماره ۶۹۶۳:
اگر در کعبه باشی بت پرست ز خود تا نگذری صائب چو مردان
غزل شماره ۶۹۷۱:
به طوف کعبه انصاف رو کن ببر زنار کافر ماجرایی
قصاید
قصیده شماره ۱:
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر نام ...
قصیده شماره ۲:
از ناف کعبه چشمه زمزم شد آشکار چون کاروان حاج، خروشان و کف زنان
قصیده شماره ۴:
آن کعبه امید که صندوق مرقدش گردیده پایتخت دعاهای مستجاب
قصیده شماره ۲۱:
سایلان را آستانش کعبه حاجت رواست دست خالی برنمی گردد دعا از روضه اش
قصیده شماره ۲۲:
آن کعبه مراد که فرماندهان کنند از خاکبوس درگه او کسب افتخار
قصیده شماره ۲۴:
یکی است کعبه مقصود در تمام جهان نه هر سواد که باشد مطابق اصل است
قصیده شماره ۲۵:
که باشد کعبه در ناف بیابان گشاد جبهه از خلقش دلیل است
قصیده شماره ۲۶:
کعبه زالی است طاق شهرت نوشیروان در جوار رفعت این قصر گردون منزلت
قصیده شماره ۳۳:
کعبه تا داده است از کف دامنت بی اختیار چون سلیمان است کز خاتم جدا افتاده است
قصیده شماره ۳۷:
قبله ارباب معنی، کعبه اهل نیاز دانی ز چیست؟
قصیده شماره ۴۵:
ای آستانت کعبه امید روزگار دارم امید رخصتی از آستان تو
متفرقات
متفرقات شماره ۱۹:
ز شوق خال مشکینش به گرد کعبه می گردم که ره گم کرده خضری می شمارد هر سیاهی را
متفرقات شماره ۱۶۳:
در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است در توبه شکسته خرابات گم شده است
متفرقات شماره ۲۲۲:
تو کز شوخی بنای کعبه را زیر و زبر کردی کجا ویرانی ما گرد دامان تو می گردد؟
متفرقات شماره ۳۱۲:
کعبه پروانه صفت گرد نیازم گردد به گریبان نرسد نکهت دامن دارش
متفرقات شماره ۳۷۶:
کعبه حاشا که به بر جامه پوشیده دل محال است که با داغ هوس جوش زند
متفرقات شماره ۴۵۹:
در صحن کعبه قبله نما را چه در کوی دوست نرخ دل از خاک کمترست
متفرقات شماره ۵۱۶:
ز جیب کعبه برآورد سر بیابانم مرا به رد و قبول زمانه کاری نیست
متفرقات شماره ۵۳۳:
خوش کعبه ای به خار مغیلان گذاشتیم آب نمک شناسی و رنگ حیا نداشت
متفرقات شماره ۵۶۴ و ۶۳۴:
از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است
غزلیات ترکی
غزل شماره ۱۲:
کعبه نی بتخانه ایلوپدور فرنگی گوزلرین یریوزین زنار زلفون کافرستان ایلمیش
مطالع
مطلع شماره ۶۴:
که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را