حج و کعبه در اشعار صامت بروجردی
بر اساس ابیاتی که از صامت بروجردی ارائه شد، میتوان کاربرد مفاهیم «حج» و «کعبه» را در دو دسته اصلی بررسی کرد:
۱. نگاه مذهبی و مناسکی:
صامت بروجردی به عنوان شاعری آیینی، از کعبه در معنای سنتی و مذهبی آن نیز استفاده کرده است.
در بیتی که به مسلم بن عقیل اشاره دارد، او جان دادن مسلم در ماه ذیالحجه (ماه حج) را با کعبهٔ کوی حسین پیوند میزند و نشان میدهد که فداکاری مسلم، رتبهٔ عید قربان (اضحی) را بالا میبرد. این بیت، به پیوند عمیق میان واقعهٔ کربلا و مناسک حج اشاره دارد.
در بیتی دیگر، به سفر امام حسین (ع) به سمت کعبه اشاره میکند و میگوید که امام از مدینه به سوی کعبه روان شد تا مناسک حج را به جا آورد.
در غزلی که با «حاجیان را حرم کعبه خوش آید» آغاز میشود، او از «حاجیان» و «حرم کعبه» به عنوان مفاهیم مذهبی و ظاهری یاد میکند، اما در ادامه، نگاه خود را به سمت معشوق عرفانی معطوف میدارد.
۲. نگاه عرفانی و نمادین:
صامت بروجردی در بخشهایی از شعر خود، کعبه را از یک مکان فیزیکی فراتر برده و آن را به نمادی برای مفاهیم عرفانی تبدیل کرده است.
کعبه به عنوان نماد معشوق و مقصد نهایی: در غزلی میگوید: «کعبه کوی تو خلوتگه راز است مرا». در این بیت، کعبه به صورت استعاری به محل زندگی معشوق تبدیل میشود و این کوی به عنوان مکانی برای راز و نیاز با معشوق معرفی میگردد.
کعبه به عنوان نماد مقایسهای: در بیتی دیگر، صامت برتری معنوی را برتری مکانی ترجیح میدهد و میگوید: «هزار بار به کعبه نجف شرف دارد». این جمله نشان میدهد که برای او، جایگاه دفن امیرالمؤمنین (ع) به دلیل قداست شخص ایشان، از کعبه نیز والاتر است.
در نتیجه، صامت بروجردی در اشعار خود از کعبه به دو شیوه استفاده کرده است: یکی در معنای مذهبی و مرتبط با مناسک حج و ائمه، و دیگری در معنای نمادین و عرفانی به عنوان مقصد نهایی عاشق و جایگاه معشوق.
حج و کعبه در ابیات منتخب قدسی
حج و کعبه در اشعار قدسی مشهدی
بر اساس ابیات منتخب از قدسی مشهدی، میتوان کاربرد مفاهیم حج و کعبه را در سه دسته اصلی بررسی کرد:
۱. نگاه مذهبی و مناسکی:
قدسی مشهدی گاهی از کعبه در معنای سنتی و مناسکی آن استفاده میکند، اما حتی در این موارد نیز نگاهی رندانه و انتقادی به آن دارد.
در بیتی، کعبه را به «زیارت سنگ» تشبیه میکند و با این تعبیر، به نقد ظاهرپرستی میپردازد و نشان میدهد که عمل به مناسک بدون درک باطنی، فاقد ارزش است.
در بیتی دیگر، از «شوق لباس کعبه» و «راه بریدن» سخن میگوید که این عبارات به اعمال حج و سفر به مکه اشاره دارند.
او همچنین در شعرهای مدح خود، از مفاهیم مرتبط با حج و کعبه برای توصیف عظمت پادشاهان استفاده میکند و آنها را «کعبهٔ خاص و عام» مینامد.
۲. نگاه عرفانی و نمادین:
قدسی در اشعار خود، کعبه را به نمادی برای مفاهیم عمیقتر عرفانی تبدیل میکند.
کعبه به عنوان نماد عشق: او صراحتاً میگوید: «کعبهٔ عشق است کانجا هیچ محمل ره نیافت». در این بیت، عشق به مقدسترین مکان هستی تشبیه شده و تنها عاشقان واقعی راهیافته به آن معرفی میشوند.
کعبه به عنوان نماد مقصد نهایی: قدسی از «کعبهٔ مقصد» سخن میگوید که نشان میدهد برای او، کعبه نمادی از هدف و غایت نهایی است.
کعبه به عنوان نماد دل: او مانند دیگر شاعران عارف، از «کعبهٔ دل» استفاده میکند و دل را به عنوان جایگاه حقیقی معشوق میشناسد. در بیتی میگوید: «مقام لیلیاش در کعبهٔ دل بود، حیرانم / که مجنون را چرا بر ذوق محمل پرورش دادند».
۳. نگاه رندانه و وحدتگرا:
یکی از ویژگیهای بارز شعر قدسی، تقابل و آشتی دادن مفاهیم متضاد مانند کعبه و بتخانه است که نشاندهندهٔ نگاه رندانه و وحدتگرای اوست.
او در چندین بیت، کعبه و بتخانه را در کنار هم قرار میدهد و بر یکسان بودن مقصد آنها تأکید میکند: «خواه سوی کعبه رو خواهی ره بتخانه گیر / کوی عشق است این به هر جا میروی منزل یکیست».
قدسی مشهدی با استفاده از کلمات سبحه و زنار، که به ترتیب نماد ایمان و کفر هستند، این وحدت را تقویت میکند: «نسبت کعبه و دیرم نبود دور از هم / سبحه در دستم و زنار به گردن باشد».
در مجموع، قدسی مشهدی از کعبه به عنوان یک نماد چندلایه استفاده میکند: گاهی برای نقد ظاهرپرستی، گاهی برای ستایش عشق و دل، و گاهی نیز برای بیان وحدت وجود و یکسان بودن راههای مختلف رسیدن به حقیقت.
حج و کعبه در ابیات منتخب عبدالله انصاری
حج و کعبه در مناجات خواجه عبدالله انصاری
بر اساس مناجات کوتاه خواجه عبدالله انصاری که ارائه دادید، مفهوم حج و کعبه به شکلی بسیار عمیق و عرفانی بیان شده است. خواجه در این مناجات، نگاهی کاملاً توحیدی و رها از قید مکان و اعمال ظاهری دارد.
در بیت اصلی مناجات، خواجه میگوید:
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو ورنه من ازین هر دو مقام آزادم
این عبارت نشاندهندهٔ نکات زیر است:
کعبه به عنوان ابزار، نه هدف: برای خواجه عبدالله، کعبه و بتخانه (که نماد عبادتهای متفاوت هستند) تنها وسیله یا راهی برای رسیدن به خدا هستند، نه خودِ هدف نهایی. او میگوید هدف اصلی من، خود تو هستی، نه مکانی که در آن به عبادت تو میپردازم.
رهایی از قید مکان: عبارت «ازین هر دو مقام آزادم» به روشنی بیانگر این است که خواجه، خود را از هرگونه وابستگی به مکانهای مقدس رها ساخته است. این آزادی از وابستگی به کعبه، نشاندهندهٔ اوج توحید و رسیدن به این باور است که خداوند در همه جا حضور دارد و محدود به مکان خاصی نیست.
وحدت در کثرت: خواجه با قرار دادن کعبه و بتخانه در کنار هم، دیدگاه وحدتگرای خود را نشان میدهد. از نظر او، چه در کعبهٔ مسلمانان و چه در بتخانهٔ بتپرستان، اگر نیت رسیدن به حقیقت باشد، همهٔ راهها به یک مقصد ختم میشوند.
در نتیجه، خواجه عبدالله انصاری از کعبه نه به معنای یک مکان مذهبی برای انجام مناسک، بلکه به عنوان نمادی برای عبادتهای ظاهری یاد میکند که در نهایت، باید به ذات معبود منتهی شوند. او با این نگاه، بر حقیقت باطنی دین و عشق به خداوند، ورای هرگونه عمل و مکان بیرونی، تأکید میکند.
حج و کعبه در ابیات منتخب خجندی
حج و کعبه در اشعار کمال خجندی
بر اساس ابیات منتخب از کمال خجندی، مفهوم حج و کعبه به صورت کاملاً عرفانی و نمادین به کار رفته است. کمال خجندی از این مفاهیم برای بیان دیدگاه وحدتگرای خود و ارجحیت عشق بر مناسک ظاهری استفاده میکند.
۱. کعبه به عنوان نماد مقصد نهایی و معشوق
کمال خجندی، کعبه را از یک مکان فیزیکی فراتر میبرد و آن را با کوی یار و مقصد نهایی یکی میداند. در این دیدگاه، حج حقیقی، همان سفر به سوی معشوق است.
در بیت «کعبه کویش مراد است این دل آواره را»، کمال کعبه را به کوی یار تشبیه میکند و نشان میدهد که دل آوارهٔ او، تنها به زیارت معشوق خود میاندیشد.
در بیتی دیگر، او کعبه را «کعبهٔ مقصود» مینامد و رسیدن به آن را مستلزم گذر از «بیابان» (نماد سختیهای راه) میداند.
۲. وحدت کعبه و بتخانه
یکی از مهمترین و برجستهترین مفاهیم در شعر کمال خجندی، یکی دانستن کعبه و بتخانه است. او بر این باور است که تمام راههای عبادی، اگر با عشق همراه باشند، به یک مقصد ختم میشوند.
در بیت «عشق را در حرم کعبه و بتخانه یکی است»، او به وضوح بیان میکند که در نگاه عارفانه، میان این دو مکان ظاهراً متضاد، تفاوتی وجود ندارد و هر دو میتوانند محل تجلی عشق باشند.
۳. کعبه به عنوان نماد دل
کمال خجندی، مانند بسیاری از عارفان، کعبهٔ حقیقی را در درون انسان میداند.
در بیت «درون کعبهٔ دل دلبری است روحانی»، او دل انسان را به کعبهای مقدس تشبیه میکند که خداوند (معشوق روحانی) در آن حضور دارد. این نگاه، اهمیت عبادت باطنی و توجه به درون را بر انجام مناسک ظاهری تأکید میکند.
در مجموع، کمال خجندی از کعبه به عنوان یک نماد چندلایه استفاده کرده است که از یک سو، به مقصد نهایی عشق اشاره دارد و از سوی دیگر، به وحدت وجود و محل تجلی خداوند در دل انسان. او با این کار، ارزش عشق و معرفت درونی را بر عبادتهای صرفاً ظاهری ارجح میداند.