در آثار منثور مولانا (به ویژه «فیهمافیه» و «مجالس سبعه»)، مفهوم می و مستی به نمادی پیچیده و چندلایه از تجربههای عرفانی تبدیل شده است. این استعاره را میتوان در پنج سطح تحلیل کرد:
۱. سطوح معنایی می و مستی
سطح معنامثال متن تفسیر
ظاهری شراب مادی"میخانه را مسجد دان"نفی ظاهرگرایی
تمثیلی عشق الهی"میای که در جام نیست"تجربهی بیواسطه
حقیقی اتحاد با حق"مست مباش، مستی شو"فنای وجودی
۲. نمادهای کلیدی مرتبط
ساقی:
نماد حق یا مرشد کامل
"هر که را جرعهای داد، بهانهای گرفت" (فیهمافیه)
جام:
نماد قلب سالک
"جام را بشکن که این می در کوزهها نگنجد"
۳. مراتب مستی عرفانی
۱. مستی حس: شوق اولیه
۲. مستی عقل: ذوب شدن مفاهیم
۳. مستی وجود: بیخودی کامل
۴. مستیِ مستی: فراتر از بیخودی
۴. تفاوت با مفاهیم مشابه
مفهوم نسبت با مستی
صحوبیداری پس از مستی
سکرمرحلهی ابتدایی مستی
وجدمستی گذرا
۵. خطرات مسیر
مستی کاذب:
"بسیارند مستان نمایی که هوشیارند"
توقف در لذت:
"می را وسیله دان، نه مقصد"
۶. نمونهی متنی (از مجلس چهارم)
"مست حقیقی آن است که:
هم چنان میخورد که گویی نمیخورد،
و هم چنان میرود که گویی نرفته است،
و هم چنان هست که گویی نیست."
این متن سه ویژگی مست واقعی را نشان میدهد:
۱. بیتعلقی در تعلق
۲. حرکت در سکون
۳. وجود در عدم
۷. سیر تحول مفهوم
از نفی مستی ظاهری:
"مستی ما نه از می است نه از باده"تا اثبات مستی حقیقی:
"مستی ما از جامِ اوست"
آیا مایلید این مفهوم در داستان خاصی از متون مولانا بررسی شود؟