در آثار منثور مولانا (به ویژه «فیه مافیه» و «مجالس سبعه»)، مفهوم «موت اختیاری» (مرگ ارادی) به عنوان شرط اساسی سلوک عرفانی مطرح شده است. این مفهوم را میتوان در سه لایهٔ متعالی تحلیل کرد:
۱. تعریف موت اختیاری در گفتمان مولانا
مرگ پیش از مرگ:
"بمیرید قبل از آنکه بمیرید" (اقتباس از حدیث نبوی در فیه مافیه)
نفی ارادی نفس اماره و تعلقات دنیوی
تمایز از خودکشی:
"این مردن، بال زدن برای پرواز است، نه پریدن در چاه" (مجلس دوم)
۲. ارکان موت اختیاری
رکن شرح مثال در متون
مردن حس ترک لذتگرایی"چشمی که به زیباییهای دنیا کور شود"
مردن عقل گذر از استدلالهای محدود"عقل جزوی را به دار آویز"
مردن نفس نابودی خودخواهی"آنقدر بمیر تا نام "من" از یادت برود"
۳. نمادهای کلیدی
شمع:
"چون شمع باید که در سوز و گداز فانی شوی"
سوزش وجودی برای نور یافتن
دانه در خاک:
"تا دانه در خاک نپوسد، جوانهای نمیروید"
فنا شرط بقاست
۴. مراحل عملی
۱. مردن سیاه (ترک گناهان)
۲. مردن سرخ (ریاضت و مجاهده)
۳. مردن سفید (فنای نهایی)
۵. آثار این مرگ اختیاری
بینایی جدید:
"چشم باز میکنی و میبینی که پیش از این نابینا بودی"
حیات حقیقی:
"هر که در این راه بمیرد، به حیاتی میرسد که هرگز نمرده است"
۶. هشدارهای ضروری
نقاب مرگ:
"بسیارند کسانی که مردهاند ولی گمان میکنند زندهاند"
ادعای بیحاصل:
"هر که گفت "من مردهام"، هنوز نفسش در "من" گرفتار است"
این مرگ اختیاری، در حقیقت شرط لازم برای تولد دوباره در ساحت معنوی است. آیا مایلید نمونهای عینی از متون مولانا در این زمینه تحلیل شود؟