فراجنسیتی بودن سلوک عرفانی در مثنوی مولوی
در اندیشهٔ مولوی، سلوک روحانی فراتر از محدودیتهای جنسیتی قرار میگیرد. او در دفتر ششم مثنوی و دیگر دفاتر بارها تأکید میکند که حقیقت انسان نه در زنبودن و نه در مردبودن، بلکه در رسیدن به مقام «انسان کامل» است. این دیدگاه، او را از بسیاری از عرفای همعصرش متمایز میکند.
۱. نفی دوگانگی جنسیتی در عرفان
مولوی معتقد است که در راه خدا، همهٔ تقسیمبندیهای دنیوی—از جمله جنسیت—ناچیز میشوند:
«در راه حق نه زن باشد نه مرد / آنجا که عشق آمد، نام و نژاد بسوخت»
(دفتر ۵)
زن و مرد در سلوک برابرند: عرفان مولوی جنسیتستیز نیست، بلکه فراجنسیتی است. او نه زن را پست میشمرد و نه مرد را برتر، بلکه هر دو را در مسیر یک حقیقت واحد میبیند.
عشق، محور است نه جنسیت: آنچه مهم است، شدن است، نه بودن—یعنی فراتر رفتن از هویتهای محدودکننده.
۲. زن و مرد، دو صورت یک حقیقت
مولوی در دفتر ششم با تمثیلهای زیبا نشان میدهد که تفاوتهای جنسیتی ظاهری هستند، نه ذاتی:
«زن و مرد چون دو پر یک مرغند / یا چو دو چشم در رخسار یکند»
وحدت در کثرت: همانطور که نور یکی است اما در رنگینکمان به صورتهای گوناگون دیده میشود، انسانها نیز در اصل یکیاند، اما در ظاهر متفاوت.
تکمیل یکدیگر: زن و مرد مانند دو بال پرنده هستند—تنها با همیاری میتوانند به پرواز درآیند.
۳. نمونههای عارفان زن در مثنوی
مولوی بهصراحت از زنانی یاد میکند که به مقامات عرفانی رسیدهاند:
پیرزن در داستان «قاضی و زن باهوش» (دفتر ۲): زنی که با خرد خود بر مردان چیره میشود.
بانوی صوفی در دفتر ۶: زنی که مریدان مرد دارد و آنان را هدایت میکند.
کنیزک در داستان پادشاه و کنیزک: که نماد نفسِ در حال سلوک است.
این شخصیتها نشان میدهند که زنبودن مانع رسیدن به کمال نیست.
۴. نقد مولوی بر تبعیض جنسیتی
مولوی برخی سنتهای ناعادلانهٔ زمانه را به چالش میکشد:
نقد «غیرت مردانه» (در داستان مرد ревورز): نشان میدهد که کنترل زن به نام غیرت، ریشه در ترس مردان دارد.
نقد تحقیر زنان:
«زن چو آیینهست، جمال خدا را نشان میدهد / آنکه زن را خوار شمرد، جمال حق را ندیدهاست»
۵. رسیدن به مقام «انسان کامل» فراتر از جنسیت
در نگاه مولوی، انسان کامل (انسانِ به خدا رسیده) نه زن است و نه مرد، بلکه حقیقتی است ورای این تقسیمبندیها:
«مرد و زن در عالم معنی نیست / این دو صورتند و اندر باطن یکیاند»
جمعبندی: عرفان مولوی، راه رهایی از محدودیتهای جنسیتی
مولوی با ترکیب عشق، خرد و سلوک عملی، نشان میدهد که:
۱. جنسیت پردهای ظاهری است، نه حقیقت نهایی.
۲. زن و مرد در مسیر الهی برابرند—تفاوتها تنها در ظاهر است.
۳. عشق یگانه نیرویی است که میتواند همهٔ مرزها (از جمله جنسیت) را ذوب کند.
بهاینترتیب، مثنوی نهتنها یک متن عرفانی، بلکه مانیفستِ برابریِ وجودی انسانهاست.