تحلیل جامعهشناختی و پسااستعماری غزل ۴۴۱ دیوان شمس
۱. خوانش جامعهشناختی (با رویکرد بوردیو)
الف) میدان عرفان در قرن هفتم:
خرقه به عنوان سرمایه نمادین صوفیان رسمی
خرقهدران به مثابه ضد میدان با سرمایههای جایگزین:
سرمایه فرهنگی: ذوق عرفانی به جای فقه
سرمایه اجتماعی: شبکههای قلندری به جای خانقاه
ب) نبرد طبقاتی در عرفان:
طبقه حاکم عرفانی (شیوخ خانقاه) ↔ زیردستان عرفانی (قلندران)
دیو و دد ممکن است استعاره از:
نهادهای دینی رسمی
ساختارهای قدرت سلجوقی
۲. تحلیل پسااستعماری (با الهام از ادوارد سعید)
الف) شرقشناسی داخلی:
گفتمان مسلط: تقابل «شرق عرفانی» با «غرب عقلی»
مولانا این دوگانهسازی را میشکند:
هم «خرقه» (شرق) را میطلبد
هم «خرقهدری» (نقد شرق) را
ب) مقاومت از طریق شعر:
زبان فارسی به مثابه ابزار مقاومت در برابر:
عربینویسی علمایی
ترکیگویی حاکمان
انسان در این غزل میتواند نماد هویت فرهنگی مقاوم باشد
۳. اقتصاد سیاسی عرفان
الف) اقتصاد معنوی:
خرقه: کالایی شدن عرفان
خرقهدری: اقتصاد هدیهای در تصوف
باده جان: سرمایهگذاری عاطفی
ب) مارکسیسم عرفانی:
«دیو و دد» به مثابه ابزارهای تولید معنوی
«انسان» به عنوان پرولتاریای روح
۴. فمینیسم عرفانی
خرقه به مثابه پدرسالاری دینی
خرقهدری به مثابه جنبش فمینیستی:
دریدن حجاب ظواهر
بدننگاری عرفانی (اشاره به «آتش» به مثابه رحم معنوی)
۵. مطالعات پساانسانگرایی
«دیو و دد» به مثابه دیگرهای غیرانسانی
«انسان» به عنوان سازهای سیال:
نه کاملاً الهی
نه کاملاً حیوانی
بلکه تراروایت (فراسوی روایتهای کلاسیک)
۶. پیشنهاد پژوهشهای بینارشتهای
۱. تحلیل گفتمان شبکههای قلندری با نظریه شبکههای اجتماعی
۲. مطالعه اقتصاد هدیهای در خانقاههای قرن هفتم
۳. خوانش فمینیستی از مفهوم «آتش» در دیوان شمس
نتیجهگیری انتقادی:
مولانا در این غزل نه تنها عارف، که یک روشنفکر عمومی است که:
ساختارهای دینی را نقد میکند
سرمایههای فرهنگی را بازتوزیع مینماید
گفتمانهای مسلط را زیر سوال میبرد