ابیات 1-10 را معنی کن
۱. بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
معنی: ای معشوق! چهرهات را نشان بده، زیرا دیدن روی تو مانند باغ و گلستانی است که آرزوی من است.
مفهوم: شاعر از معشوق (خدا یا انسان کامل) میخواهد که خود را آشکار کند، زیرا دیدار او برایش بهشت برین است.
۲. بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
معنی: لبهایت را بگشا (سخن بگو)، زیرا شیرینی کلام تو همان قند و شهدی است که آرزوی من است.
مفهوم: سخنان معشوق برای عاشق، شیرینتر از هر نعمتی است.
۳. ای آفتاب حُسن! برونآ دمی ز ابر
معنی: ای خورشید زیبایی! برای لحظهای از پشت ابر (حجاب) بیرون بیا، زیرا آن چهرهی درخشان و تابانت آرزوی من است.
مفهوم: معشوق مانند خورشید پشت ابر غیبت پنهان شده و شاعر خواهان ظهور اوست.
۴. باز آمدم که ساعدِ سلطانم آرزوست
معنی: شنیدم که طبل بازگشت تو به صدا درآمده (اشاره به بازگشت معشوق)، پس من هم بازگشتم، زیرا آرزومند بازوی قدرتمند تو (پناه تو) هستم.
مفهوم: عاشق به امید یافتن پناهگاه معشوق، به سوی او بازمیگردد.
۵. گفتی «ز ناز بیش مرنجان مرا، برو»
معنی: تو به من گفتی: «با ناز و اعراض بیشتر مرا نیازار، برو!» اما همین جملهات که گفتي «مرا نیازار» آرزوی من است.
مفهوم: حتی اعراض و دوری معشوق نیز برای عاشق شیرین و دلنشین است.
۶. وآن دفع گفتنت که «برو، شه به خانه نیست»
معنی: و آن رد کردن و گفتن تو که «برو، شاه (معشوق) در خانه نیست» نیز برای من آرزوست.
مفهوم: حتی وقتی معشوق او را نمیپذیرد، همان رفتارش هم برای عاشق ارزشمند است.
۷. در دست هر که هست ز خوبی قُراضههاست
معنی: هر کس به اندازهای از زیباییهای تو بهره دارد (قراضه = تکههای کوچک)، اما من آرزوی معدن اصلی زیبایی و کمال (خود تو) را دارم.
مفهوم: دیگران به قطرهای از جمال معشوق قانعاند، اما شاعر تمام او را میخواهد.
۸. این نان و آب چرخ چو سیل است بیوفا
معنی: نان و آب (روزی) این دنیا مانند سیل، بیوفا و ناپایدار است. من ماهیام (در جستجوی آب حیات)، اما آرزوی من «نهنگ» است (یعنی دریای بیکران معشوق).
مفهوم: شاعر از ناپایداری دنیا میگوید و آرزوی وصال به دریای حقیقت (معشوق) را دارد.
۹. یعقوبوار وا اَسَفاها همی زنم
معنی: مانند حضرت یعقوب (ع) که از فراق یوسف ناله میکرد، من هم از دوری تو «وای اسفا» میگویم، زیرا دیدار یوسفِ زیبای تو آرزوی من است.
مفهوم: شاعر خود را مانند یعقوبِ فراقزده میداند که آرزوی دیدار یوسف (معشوق) را دارد.
۱۰. والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
معنی: به خدا سوگند، شهر و دیار بدون تو برایم مانند زندان است، پس آوارگی و کوه و بیابان (تنهایی و سختی) برایم آرزوست.
مفهوم: بودن در شهر بدون معشوق، مانند زندان است، پس شاعر ترجیح میدهد در بیابانِ فراق باشد تا در شهرِ بیمعشوق.
نتیجه:
مولانا در این ابیات، اشتیاق سوزان خود را به وصال معشوق حقیقی بیان میکند. حتی رنج فراق و اعراض معشوق هم برایش شیرین است، زیرا همهچیز او را به یاد معشوق میاندازد.
معنی ابیات ۱۱ تا ۲۰ از غزل مولانا:
۱۱. زین همرهان سستعناصر دلم گرفت
معنی: از این همراهان ضعیف اراده (سست عنصر) دل من گرفته شد.
مفهوم: شاعر از همراهان ناپایدار دنیوی خسته شده و آرزوی یاران راستینی چون علی(ع) (شیر خدا) و رستم (نماد پهلوانی) را دارد.
۱۲. جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
معنی: جان من از فرعون و ستمکاریهای او به ستوه آمده است.
مفهوم: اشاره به خستگی از ظلم و ستم دنیوی و آرزوی نور الهی موسی(ع) که مقابل فرعون ایستاد.
۱۳. زین خلق پُرشکایتِ گریان شدم ملول
معنی: از این مردم پر شکایت و گریان خسته شدم.
مفهوم: شاعر از نالههای بیحاصل مردم دنیا خسته شده و آرزوی شادی و مستی عارفانه را دارد.
۱۴. گویاترم ز بلبل امّا ز رشک عام
معنی: از بلبل هم رساتر میتوانم آواز بخوانم، اما از ترس حسودان، دهانم مهر خورده و فقط ناله میکنم.
مفهوم: شاعر توانایی بیان حقایق را دارد اما به دلیل مخالفت عامه مردم، خود را محدود میکند.
۱۵. دی شیخ با چراغ همی گشت گِرد شهر
معنی: دیروز پیرمردی (عارف) با چراغ در شهر میگشت و میگفت: "از دیو و دد و انسان خسته شدهام."
مفهوم: اشاره به جستجوی حقیقت و ناامیدی از یافتن آن در میان مردم.
۱۶. گفتند یافت مینشود جستهایم ما
معنی: به او گفتند: "آنچه میجویی یافتنی نیست، ما هم جستجو کردهایم."
مفهوم: عامه مردم معتقدند حقیقت قابل دستیابی نیست، اما عارف به دنبال همان دستنیافتنیهاست.
۱۷. هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
معنی: اگرچه ناتوانم، اما عقیق (سنگ قیمتی) خرد را نمیپذیرم.
مفهوم: شاعر ارزش خرد متعارف را ناچیز میشمرد و به دنبال گوهر نایاب حقیقت است.
۱۸. پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست
معنی: (معشوق) از دیدگان پنهان است، اما همه چیز را او میبیند.
مفهوم: اشاره به حاضر و ناظر بودن خداوند در عین غیبت از دیدگان مادی.
۱۹. گوشم شنید قصّهٔ ایمان و مست شد
معنی: گوش من داستان ایمان را شنید و مست شد.
مفهوم: شنیدن حکایتهای معنوی شاعر را به وجد آورده است.
۲۰. یک دست جام باده و یک دست جعد یار
معنی: با یک دست جام شراب و با دست دیگر موی معشوق را گرفتهام.
مفهوم: نماد مستی عرفانی و نزدیکی به معشوق حقیقی.
نکات کلیدی:
گریز از جامعه سطحی نگر
جستجوی حقیقت متعالی
تضاد میان خرد متعارف و معرفت عرفانی
استفاده از نمادهای شراب و معشوق برای بیان حالات معنوی
این ابیات نشاندهنده سیر و سلوک عرفانی مولانا و نگاه انتقادی او به جامعه ظاهربین است.
21-24
معنی ابیات ۲۱ تا ۲۴ از غزل مولانا:
۲۱. میگوید آن رباب که مُردم ز انتظار
معنی: آن رباب (ساز عود) میگوید: "از شدت انتظار دارم میمیرم."
مفهوم: اشاره به نالههای عاشقانهای که از فرط اشتیاق به معشوق برمیآید، همانند نالههای ساز رباب.
۲۲. من همرباب عشقم و عشقم ربابی است
معنی: من خود همانند رباب عشق هستم و عشق من نیز همچون رباب است (پر از ناله و شور).
مفهوم: شاعر خود را به ساز عشق تشبیه میکند که همواره در حال نواختن نغمههای عاشقانه است.
۲۳. باقی این غزل را ای مطرب ظریف
معنی: ای نوازندهٔ خوشذوق (مطرب)، بقیهٔ این غزل را نیز به همین شیوه ادامه بده.
مفهوم: شاعر از نوازنده میخواهد که ادامهٔ غزل را با همان حال و هوای عاشقانه اجرا کند.
۲۴. بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
معنی: ای شمسالدین تبریزی (مفخر تبریز)، مانند خورشید از شرق (مشرق وجود) ظهور کن.
مفهوم: خطاب به شمس تبریزی، مراد معنوی مولانا، که او را به خورشید تشبیه میکند و طلب ظهورش را دارد.
تحلیل نهایی:
مولانا در این ابیات:
از زبان رباب (نماد روح عاشق) سخن میگوید
خود را با ساز عشق یکی میداند
از مطرب میخواهد حال عاشقانه را حفظ کند
در نهایت به شمس تبریزی متوسل میشود
نکته: بیت آخر اشاره به "هدهد" (مرغ سلیمان) دارد که نماد پیامآور حقیقت است و شاعر خود را هدهدی میداند که آرزوی حضور نزد سلیمان حقیقی (خدا/شمس) را دارد.