اگر مایلید، میتوانم این تحلیل را با متن "کشفالمحجوب" هجویری یا "منطقالطیر" عطّار مقایسه کنم.
کشفالمحجوب
می خواهیم بیت سعدی را با نگاه «کشفالمحجوب» هجویری (از کهنترین متون عرفانی فارسی) تحلیل کنیم، به این ارتباطات عمیق میرسیم:
۱. مفهوم «غیب» در کشفالمحجوب vs سعدی
هجویر در فصل «ذکر مشاهدهٔ قلوب» میگوید:
«حق تعالی را دو مقام است: یکی غیبُ الغیوب، و دیگر شهودُ القلوب».در بیت سعدی: «آمدن از در غیب» = همان انتقال از «غیب الغیوب» به «شهود قلوب» است.
هجویر تأکید میکند:
«هر که را چشم غیب بین گشادهاند، از حجاب صورتها بگذرد».در بیت: «بازآمدن از هوس» = گذشتن از حجاب صورتهای دنیوی.
۲. «مونس جان» و نظریهٔ انس در کشفالمحجوب
هجویر در فصل «در ذکر انس» مینویسد:
«انس آن باشد که دل از غیر خالی گردد و به حق مشغول شود».سعدی: «مونس جان» = همان حق است که وقتی در دل میآید، جای همهٔ «غیر»ها (هوسها) را میگیرد.
۳. مراحل سلوک در کشفالمحجوب و تطبیق با بیت
هجویر مراحل سیر سالک را چنین بیان میکند:
۱. توبه (ترک هوس) ← «هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد»
۲. محو (فنا) ← «تو بازآمدی» (محو خودی در حضور معشوق)
۳. بقا ← «مونس جان» شدن حق برای سالک.
۴. تفاوت کلیدی: سعدیِ شاعر vs هجویرِ نظریهپرداز
هجویر به زبان فنی و کلامی سخن میگوید (مثلاً بحث میکند که «غیب» غیر از «حجاب» است).
سعدی همان مفاهیم را در یک تصویر شاعرانه فشرده میکند: «در غیب» = هم حجاب است، هم ماوراء آن.
۵. نکتهٔ ابداعی: آیا سعدی کشفالمحجوب را خوانده بود؟
احتمالاً بله! چون:
هجویر از پیشگامان عرفانِ نظامیافته در ایران است.
سعدی در شیراز تحصیل کرد (جایی که مکتب عرفانی هجویر تأثیر داشت).
اصطلاح «مونس» در هر دو به یک معنا به کار رفته.
۶. تمرین عملی برای سالک امروزی (با الهام از هر دو)
۱. شناسایی «هوس» = هر چه تو را از یاد خدا غافل کند (حتی علم بیعمل!).
۲. انتظار کشیدن بر «در غیب» = خلوت کردن روزانه برای مراقبه.
۳. «بازآمدن» = تجربهٔ لحظهای که حضور حق، همهٔ تعلقات را بیمعنا میکند.
پرسش چالشبرانگیز:
اگر هجویر زنده بود، آیا این بیت سعدی را به عنوان «شرح شعرگونهٔ» نظریههای خود میپذیرفت؟ یا آن را بیش از حد سادهانگارانه میدانست؟