مفهوم «غیب» در قرآن و آثار ادبی مانند مرزباننامهی سعدالدین وراوینی، از جایگاه ویژهای برخوردار است. در قرآن، غیب به اموری اشاره دارد که از دسترس حواس و ادراک مستقیم بشر پنهان است و تنها از طریق وحی یا الهام الهی قابل درک است. در ادبیات عرفانی و اخلاقی فارسی نیز این مفهوم با مضامینی مانند قضا و قدر، علم الهی، اسرار نهان هستی، و انتظار مدد غیبی پیوند خورده است.
تحلیل کاربرد «غیب» در مرزباننامه:
۱. غیب به مثابهی عالم ماوراء الطبیعه:
در داستانهای مرزباننامه، غیب گاه به عالمی فراتر از محسوسات اشاره دارد که سرنوشت انسانها در آن رقم میخورد. مثلاً در «داستان غلام بازرگان»، شخصیت اصلی چشم به راه «مترقّبات غیبی» است، یعنی منتظر نشانهای از لطف الهی است تا او را از بلایا نجات دهد.
در «داستان شهریار بابل» نیز عبارت «بر مرصد واردات غیب نشست» نشاندهندهی انتظار کشیدن برای فرجی است که از عالم غیب میرسد.
۲. غیب به عنوان علم الهی و تقدیر:
در «مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی»، «عالم غیب» به عالمی اشاره دارد که ثواب و عقاب در آن رقم میخورد و از دسترس عقل انسانی خارج است.
در «داستان پادشاه با منجّم»، منجم کسی است که ادعا میکند از طریق ستارگان میتواند به «بوادر و صوادر غیب» (رخدادهای پنهان) پی ببرد.
۳. غیب به عنوان منشأ الهام و هدایت:
در مقدمهٔ مرزباننامه، وراوینی از «ملهمی از ورای حجاب غیب» سخن میگوید که او را به نگارش کتاب الهام کرده است. این نشاندهندهی باور به ارتباط عالم غیب با خلاقیت ادبی و معرفت است.
در «داستان نیکمرد با هدهد»، «عالم غیب» به عنوان منبع علم الهی توصیف میشود که برخی اولیا میتوانند از آن آگاه شوند.
۴. انتظار یاری غیبی:
در «داستان موش با گربه»، موش امید دارد که «از عالم غیب قوتی» به گربه داده شود تا نجات یابد.
در «داستان شتر با شتربان»، تأکید میشود که پیروی از شرع میتواند باعث شود «از عالم غیب نصرت و تأیید» به انسان برسد.
مقایسه با قرآن:
در قرآن، غیب (مثل آیات البقره: ۳ و الجن: ۲۶) به اموری اختصاص دارد که فقط خداوند از آن آگاه است، مانند قیامت، وحی، و برخی اسرار تکوینی. در مرزباننامه نیز این نگاه وجود دارد، اما با رویکردی ادبی و تمثیلی بیان میشود.
نتیجه:
وراوینی در مرزباننامه از مفهوم غیب هم برای بیان تقدیر الهی و هم برای ایجاد فضایی رمزآلود و عرفانی در داستانها استفاده میکند. این مفهوم، گاه به امید به نصرت الهی، گاه به انتظار فرج، و گاه به علم ویژهی اولیای خدا اشاره دارد. این نگرش، همسو با تفکر قرآنی است، اما با زبان ادبی و حکایتی بیان شده است.