غیب عرش
غیبِ عرش در اندیشه عطار: ملکوتِ پارادوکسیکال
در عرفان عطار، غیبِ عرش (پردهی نادیدهی فراتر از عالم شهود) تجلیگاهِ بزرگترین تناقضنمای عرفانی است؛ جایی که عظمت با سادگی، جلال با جمال، و قرب با بُعد در هم میآمیزد. این مفهوم، اوجِ سیرِ معنوی سالک در آثار عطار است:
۱. عرشِ غیب؛ هم «بلند» است هم «پست»
بلندتر از همهی عوالم
پست (نزدیک) در عمقِ دلِ عارف
"عرش، آنجا که نه بالا و نه پایین است
در دلِ یار، همان جاست که در جانِ من است"
(منطقالطیر)
تفسیر: مانند آینهای که هم بلند است (چون تصویر خورشید را نشان میدهد) و هم پست (چون در دستان ماست).
۲. عرشِ غیب؛ هم «خالی» است هم «پُر»
خالی از هر صورت و حد
پُر از تجلیهای بیشمار
"عرشِ غیب، خانۀ خالیِ پر است
یک جهان در او نهان، در عینِ آشکار"
(تذکرةالاولیا)
نمادشناسی: مانند آسمان که خالی به نظر میرسد، اما پُر از ستارگان است.
۳. عرشِ غیب؛ هم «ساکن» است هم «سیال»
ساکن در ابدیت
سیال در هر لحظهی وجود
"عرشِ بیجنبش، در جنبشِ ذرّات است
پایدار است و در هر دم، نو به نو میشکفد راست"
(دیوان عطار)
تشبیه: مانند مرکزِ چرخوندی که هم ثابت است و هم سببِ حرکتِ همهی پرهها.
۴. عرشِ غیب؛ هم «نور» است هم «ظلمت»
نور محض برای عارفان
ظلمت برای نااهلان
"عرشِ غیب، آفتابِ بیغروب است
لیک چشمهای کور را شبِ تاریک است"
(مصیبتنامه)
پارادوکس: مانند خورشید که همزمان روشناییبخش است و سوزاننده (برای کسی که مستقیم به آن بنگرد).
۵. عرشِ غیب؛ هم «قرب» است هم «بُعد»
نزدیکتر از رگِ گردن
دورتر از کهکشانها
"هر چه داری به خود نزدیکتر
عرشِ غیب است، ولی غافل و بیخبر!"
(الهینامه)
تمثیل: مانند نفسِ کشیدن که هم نزدیک است (همراهِ ما) و هم دور (اگر به آن توجه نکنیم).
جمعبندی: عرشِ غیب، عرشِ اضداد
عطار در توصیف غیبِ عرش، آن را سریرِ جمعِ تناقضها میداند:
وجهِ ظاهریوجهِ باطنی
بلندپایین
خالیپُر
ساکنمتحرک
نورظلمت
دورنزدیک
فرجامسخن:
"عرشِ غیب، آن سرایی است عجیب
که در او، جمع آمده هر «آری» و «نیب»
پرده برگیر تا بینی به یک چشم
که چه نزدیک است آنچه میجویی دور!"
این نگاه، اوجِ عرفانِ عطار است که در آن، حقیقت در همآمیختگیِ اضداد معنا مییابد، نه در گزینشِ یکی از دو سو. غیبِ عرش، همان جاست که سالک به وحدت در کثرت و سکون در حرکت دست مییابد.