غیب جامع اضداد
در عرفان عطار، غیب به مثابهی «جهانِ نهان»، سرزمینِ جمعِ اضداد است؛ جایی که همهی دوگانگیهای ظاهری به وحدت میرسند. این مفهوم، اوجِ پارادوکسهای عرفانی است که عطار با زبانِ شعر و رمز به تصویر میکشد:
۱. غیب؛ هم «پنهان» است هم «آشکار»
پنهان از دیدِ عقلِ عادی
آشکار برای دلِ عارف
"غیب، آیینهای است رو به خورشید
هر که نابینا است، گوید نیست پدید"
(منطقالطیر)
نکته: غیب مانند نور خورشید است که همزمان همهجا حاضر است، اما بسیاری آن را نمیبینند.
۲. غیب؛ هم «دور» است هم «نزدیک»
دور از دسترسِ جسم
نزدیکتر از رگِ جان
"دوریِ او به نزد عاشقان
نزدیکتر است از نفسِ روان"
(دیوان عطار)
تشبیه: مانند بویی که هم غایب است (چون دیده نمیشود) و هم حاضر (چون حس میشود).
۳. غیب؛ هم «خالی» است هم «پُر»
خالی از صورتها
پُر از معناها
"غیب، دریایی بیکران است
که در ظاهر خالی، در باطن جان است"
(مصیبتنامه)
نمونه: مانند آسمان که خالی به نظر میرسد، اما پُر از نور، باد و اسرار است.
۴. غیب؛ هم «سکوت» است هم «نطق»
ساکت در زبانِ عقل
گویا در زبانِ دل
"غیب را نطق نباشد در زبان
لیک در سینهها باشد نهان"
(تذکرةالاولیا)
تناقضنما: غیب بیصدا فریاد میزند! (همانند تابش خورشید که بیصدا جهان را روشن میکند).
۵. غیب؛ هم «مرگ» میخواهد هم «زندگی»
میراند نفس را
زنده میکند روح را
"هر که خواهد که غیب را بشناسد
اول از جانِ خود باید بگذرد"
(الهینامه)
تمثیل: مانند دانهای که باید بمیرد (در خاک فرو رود) تا زنده شود (به گیاه تبدیل گردد).
جمعبندی: غیبِ عطار، جهانِ «هم» و «نه»
عطار غیب را به عنوان سرزمینِ وحدتِ اضداد معرفی میکند:
هم پنهان است، هم آشکار
هم خالی است، هم پُر
هم سکوت است، هم نطق
هم مرگ میدهد، هم زندگی
به تعبیر خود او:
"غیب، آن شهرِ بینشان است
که در او، هیچ و همهچیز یکسان است"
این نگاه، همان عرفانِ پارادوکسیکال است که در آن، حقیقت را نه در «یا این یا آن»، بلکه در «هم این هم آن» باید جست. غیبِ عطار، جهانی است که در آن، همهی مرزهای منطقِ معمولی فرو میریزند و جان، به حقیقتی فراتر از دوگانگیها راه مییابد.