درد در اندیشه عطار: پارادوکسی از رنج و رستگاری
در عرفان عطار، درد مفهومی عمیقاً پارادوکسیکال دارد: هم نابودکننده است و هم سازنده، هم سوزاننده است و هم روشنگر. این تناقضِ ظاهری، در واقع بازتابِ همان دیدگاه عرفانی است که رنج را راهی به سوی خدا میداند.
۱. درد به مثابه آگاهی بخش
در اندیشه عطار، دردِ عشق و فراق، برخلاف دردهای معمولی، انسان را از خواب غفلت بیدار میکند:
دردِ عاشقانه = نشانهٔ بیداریِ روح.
بیدردی = نشانهٔ مردگیِ دل.
«دردمند را نگر که زنده است
بیدرد آن کسی که مرده است» (منطقالطیر)
یعنی درد، حیاتِ معنوی میآورد، در حالی که آسایشِ بیدرد، مرگِ روح است.
۲. پارادوکسِ درد و درمان
در نگاه عطار، درد، خودِ درمان است!
ظاهراً: درد = رنج و عذاب.
باطناً: درد = دارویِ جان.
«دردی که درمان نشود، درمان است
درمانِ همه دردها، این درد است» (دیوان عطار)
این همان تناقضِ نابی است که نشان میدهد رنجِ عرفانی، شفابخشِ روح است.
۳. دردِ فراق، شرطِ وصال
عطار در «منطقالطیر» و «مصیبتنامه» بارها تأکید میکند که سوزِ هجران، انسان را به شیرینیِ دیدار میرساند:
هرچه دردِ فراق بیشتر، لذتِ وصال بالاتر.
هرچه آتشِ عشق سوزانندهتر، پاکتر.
«هر که را دردِ عشق نیست، کی مرد است؟
هر که را درد نیست، در خود نرد است» (تذکرةالاولیا)
یعنی درد، نشانهٔ انسانِ زنده است، و بیدرَدی، نشانهٔ پوچی.
۴. دردِ نابودی برای رسیدن به بقا
عطار مانند دیگر عرفا معتقد است که رنجِ فنا شدن (زوالِ نفس)، لازمهٔ رسیدن به حیاتِ جاودان است:
دردِ از خود گذشتن = بهایِ به خدا رسیدن.
رنجِ سوختن = شرطِ نورانی شدن.
«چون نپذیری درد، کی شوی عزیز؟
چون نسوزی، کی برآری ز گریز؟» (منطقالطیر)
۵. دردِ عاشقانه در برابر دردِ دنیوی
نکتهٔ پارادوکسیکال دیگر این است که دردِ عارفانه با دردهای معمولی فرق دارد:
دردِ دنیوی = پایانپذیر و مذموم.
دردِ عرفانی = بیپایان و مطلوب.
«دردِ عشق، دردی است کز درمانش
هر که آگاه شد، شد بیجانش» (مصیبتنامه)
یعنی عارف از دردِ عشق نمیگریزد، بلکه آن را میطلبد، چون میداند این درد، نردبانی به سوی خدا است.
جمعبندی: پارادوکسِ درد در عرفان عطار
درد، هم رنج است و هم رستگاری.
درد، هم میسوزاند و هم پاک میکند.
دردِ فراق، شرطِ وصال است.
دردِ فنا، بهایِ بقاست.
دردِ عشق، نشانهٔ زندهبودن است.
به بیان دیگر، در نظام فکری عطار، درد نه یک دشمن، بلکه یک راهنماست—آتشی که اگر در آن بسوزی، از خاکسترِ خود، به آسمانِ معنا پرواز میکنی.