بحث وحدت میان رائی (ناظر) و مُرائی (منظور) از مباحث عمیق عرفانی است که در مکتب وحدت وجود (به ویژه در اندیشههای ابن عربی و پیروانش) مطرح شده است. این ایده بیانگر آن است که در نهایت، جدایی بین مشاهدهکننده (سالک، عارف) و مشاهدهشونده (حق تعالی) از بین میرود و به یگانگی میرسد.
معنای رائی و مُرائی
رائی (ناظر): همان شناسنده است، یعنی عارفی که در جستجوی حقیقت است.
مُرائی (منظور): همان موضوعِ شناسایی است، یعنی خداوند یا حقیقتی که عارف به دنبال آن است.
در مراحل ابتدایی سلوک، عارف خود را جدا از معبود میپندارد (تفرقه)، اما با رسیدن به مراحل بالای کشف و شهود، به این درک میرسد که حقیقتاً هیچ چیز جز خدا وجود ندارد و این دوگانگی، تنها ناشی از محدودیت ادراک بشری است.
مراحل وحدت رائی و مُرائی
۱. مرحله کثرت و جدایی:
سالک در ابتدا خود را جدا از خدا میبیند و او را به عنوان موجودی مستقل میطلبد.
اینجا رابطه عاشق و معشوق یا عابد و معبود حاکم است.
۲. مرحله فنای در حق:
با پیشرفت در سلوک، خودبینی سالک از بین میرود (فنا) و تنها خدا را میبیند.
اینجاست که رائی (ناظر) در مُرائی (منظور) محو میشود.
۳. مرحله بقا بالله:
پس از فنا، سالک به مقام بقا میرسد، یعنی در عین اینکه وجود دارد، وجودش عین ظهور حق است.
در این حالت، هم ناظر است و هم منظور، زیرا همه چیز تجلی خداوند است.
بیان عرفا در این زمینه
ابن عربی در فصوص الحکم میگوید:
«العَبدُ رَبٌّ وَ الرَّبُّ عَبدٌ *** فَلَوْ شَئْتَ قُلْتَ وَ لَوْ شِئْتَ قُلْتُ»
(بنده رب است و رب بنده *** اگر بخواهی بگو و اگر بخواهم بگویم)
یعنی در مقام وحدت، تمایزی بین بنده و خدا نیست.مولوی نیز در مثنوی میفرماید:
«در ازل هر چه هستی بودی با ما *** تو ز ما بودی و این سودا ز ما بود»
این اشاره به همان وحدت وجودی دارد که در آن جدایی بین عاشق و معشوق illusory (وهمی) است.
نتیجهگیری
وحدت رائی و مُرائی به این معناست که در حقیقت، هیچ چیز جز خدا نیست و آنچه به عنوان ناظر و منظور دیده میشود، تجلیات مختلف یک حقیقت واحدند. این ادراک، بالاترین مرحلهی شناخت عرفانی است که در آن دوگانگیها ناپدید میشوند.