عبارتهای "چه حکمتست؟" و "کجائی؟" دو نمونه از پرسشهای بلاغی (استفهامی) پرکاربرد در شعر فارسی هستند که فیض کاشانی نیز به شکلی مؤثر در «شوق مهدی» از آنها بهره میبرد. این پرسشها، اغلب به دنبال پاسخ مستقیم نیستند، بلکه برای بیان حیرت، دغدغه، حسرت، و عمق عواطف درونی شاعر به کار میروند.
۱. "چه حکمتست؟": بیان حیرت و دغدغههای الهیاتی
عبارت "چه حکمتست؟" به معنای "چه حکمتی در این کار نهفته است؟" یا "چه رازی پشت این اتفاق است؟" است. این پرسش، بیانگر حیرت شاعر از یک پدیده یا وضعیت، و تلاش او برای درک چرایی و فلسفه آن است، بهویژه زمانی که به حکمت الهی یا تقدیرات ماورایی مربوط میشود.
در شعر فیض کاشانی:
فیض کاشانی، به عنوان یک عارف و متکلم، با راز غیبت امام زمان (عج) مواجه است. او با اینکه به حکمت الهی باور دارد، اما رنج دوری و عدم درک کامل این حکمت، او را به طرح این پرسش سوق میدهد:
حیرت از عدم دیدار با وجود اشتیاق:
چه حکمتست که محرومم از جمال امام مگر ز معصیت آید مرا به دل این داغ (غزل شماره ۹۹)
در این بیت، "چه حکمتست؟" سؤالی است که فیض از خود یا از هستی میپرسد. او از اینکه با وجود این همه اشتیاق، از دیدار امام محروم است، در شگفت است. این پرسش، بیانگر دغدغه فکری و قلبی شاعر در مورد فلسفه غیبت است. بلافاصله پس از این پرسش، شاعر خود به پاسخی اخلاقی (مگر ز معصیت آید مرا به دل این داغ) اشاره میکند، که نشاندهنده خودکاوی و تلاش برای یافتن علت درونی این محرومیت است. این رویکرد، شعر را از یک بیان صرفاً احساسی فراتر برده و به یک تأمل فلسفی و اخلاقی تبدیل میکند.
۲. "کجائی؟": فریاد حسرت و اوج دلتنگی
عبارت "کجائی؟" یک پرسش مستقیم و بسیار عاطفی است که به معنای "کجا هستی؟" میباشد. این پرسش، اغلب در شرایط فراق، دلتنگی شدید، و احساس نیاز مبرم به حضور کسی یا چیزی به کار میرود.
در شعر فیض کاشانی:
در «شوق مهدی»، "کجائی؟" فریادی است که از اعماق وجود فیض به سوی امام غایب (عج) برمیخیزد. این پرسش، بیانگر:
اوج دلتنگی و حسرت دیدار:
دلم خون شد از غصه مهدی کجائی (غزل شماره ۱۴۷)
در این بیت، "کجائی؟" نه یک سؤال برای یافتن مکان فیزیکی امام، بلکه یک فریاد دردناک و عاطفی است که اوج حسرت و دلتنگی شاعر را نشان میدهد. "خون شدن دل از غصه" پیش از این پرسش، شدت اندوه فیض را به تصویر میکشد. "کجائی؟" در اینجا، نمادی از نیاز مبرم به حضور، هدایت، و پناه امام در شرایط پر از غصه و سختی است. این پرسش، به لحاظ عاطفی بسیار قدرتمند است و خواننده را به شدت با حال و هوای شاعر همذاتپندار میکند.
کارکرد پرسشهای بلاغی در شعر فیض:
بیان عمق عواطف: این پرسشها به شاعر اجازه میدهند تا عمیقترین احساسات خود را از حیرت و دغدغه تا حسرت و نیاز، به شکلی صادقانه و مؤثر بیان کند.
همذاتپنداری مخاطب: از آنجا که این پرسشها دغدغههای مشترک بسیاری از منتظران هستند، مخاطب به راحتی میتواند با آنها ارتباط برقرار کرده و احساس همذاتپنداری کند.
پویایی شعر: پرسشهای بلاغی، شعر را از حالت یک بیانیه منفعل خارج کرده و به یک گفتوگوی زنده و پویا تبدیل میکنند.
تأکید بر ابهام و راز غیبت: در مورد "چه حکمتست؟"، این پرسش بر رازآلودگی غیبت تأکید میکند و نشان میدهد که حتی عارفان بزرگی چون فیض نیز در درک کامل آن حیراناند.