شما به یکی از عمیقترین مفاهیم در عرفان مولانا و بسیاری از مکاتب عرفانی دیگر اشاره کردید: فنای نفس. این مفهوم، هسته اصلی سیر و سلوک معنوی است و در واقع، راهی برای رسیدن به حقیقت مطلق و جاودانگی تلقی میشود.
همانطور که شما هم اشاره کردید، فنای نفس به معنای محو شدن خودبینی، خودخواهی و ارادهی جزئی انسان در ارادهی کلی و مطلق خداوند است. اجازه دهید این ابعاد را کمی بیشتر باز کنیم:
۱. محو شدن خودبینی و خودخواهی
انسان در حالت عادی، در حصار "خود" و "منیت" خود گرفتار است. این "من" کاذب، از مجموعهای از خواستهها، آرزوها، ترسها و تصورات فردی شکل گرفته که اغلب مانع دیدن حقیقت میشوند. خودبینی و خودخواهی، حجابهایی هستند که انسان را از درک وحدت هستی و یگانگی با معشوق مطلق بازمیدارند.
رهایی از "من" مجازی: فنای نفس یعنی فرو ریختن این حصار و رها شدن از قید "من" مجازی. وقتی این "من" از میان برود، حقیقت وجودی انسان که برگرفته از ذات الهی است، آشکار میشود. این حالت، شبیه به قطرهای است که در اقیانوس محو میشود؛ قطره وجود خود را از دست نمیدهد، بلکه با اقیانوس یکی میشود و به بیکرانگی آن دست مییابد.
۲. فنای ارادهی جزئی در ارادهی کلی و مطلق خداوند
انسان در مسیر زندگی، همواره دارای ارادهای جزئی است که بر اساس خواستهها و تمایلات شخصی عمل میکند. اما در مقام فنای نفس، این ارادهی کوچک و محدود، در ارادهی نامتناهی خداوند مستحیل میشود.
تسلیم کامل: این حالت، اوج تسلیم و رضا در برابر مشیت الهی است. عارف در این مرحله، هیچ خواست و ارادهای جز خواست خداوند ندارد. هر آنچه از جانب حق برسد، خیر میبیند و با جان و دل میپذیرد.
جریان ارادهی الهی: وقتی ارادهی جزئی فانی میشود، این ارادهی الهی است که از طریق انسان جاری میگردد. سخن گفتن، دیدن و عمل کردن عارف، همگی بازتابی از ارادهی حق میشوند. این همان "دست حق در آستین" یا "چشم حقبین" است که در متون عرفانی به آن اشاره میشود.
چرا این محو شدن لازم است؟
از دیدگاه مولانا و بسیاری از عرفا، تا زمانی که "من" انسان پررنگ و غالب باشد، نمیتواند حقیقت را به تمامه درک کند. حجاب "خودی" مانع از مشاهده نور الهی و تجربه وحدت وجود میشود. فنای نفس، برطرف کردن همین حجاب است تا انسان به اصل خویش بازگردد و به مقام بقا (بقای باللّه) برسد. در این مقام، انسان از فنای دنیوی نجات یافته و به حیات جاودانه در قرب الهی دست مییابد.
در واقع، فنای نفس یک فرآیند مرگ نیست، بلکه یک تولد دوبارهی روحانی است؛ مرگی برای "من" مجازی و تولدی برای "وجود حقیقی" که در پرتو ذات الهی جاودانه میشود.