معنی «تخم» در ابیات شاهنامه (ادامه):
۳۰. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱
... گوی بر منش نام او اهرنا / ز تخم بزرگان رویین تنا / فرستاد نزدیک قیصر پیام ...
... که گردون گردان بدو گشت شاد / هم از تخمه قیصرانست نیز / همش فر و نام و همش گنج و چیز ...
معنی: در اینجا «تخم» به معنی نژاد و تبار است. هم به نژاد پهلوانان رویینتن اشاره دارد و هم به نژاد قیصران.
تفسیر بیت: رستم (که در آن داستان به نام اهرنا یاد شده) از نژاد پهلوانان رویینتن بود. او پیامی به قیصر فرستاد... که چرخ گردون از او شاد شد؛ و او نیز از نژاد قیصران است، هم شکوه و نام دارد و هم گنج و مال.
۳۱. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۶
... ز کاوس و گودرز کشوادگان / ز تخم زرسپ آنک بودند نیز / چو بهرام شیراوژن و ریونیز ...
معنی: «تخم» به معنی نژاد و نسب است.
تفسیر بیت: از کاووس و گودرز کشوادگان، و نیز از نژاد زرسپ کسانی چون بهرام شیرانداز و ریونیز بودند.
۳۲. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۷
... همان نامداران کشورش را / هرانکس که بود او ز تخم بزرگ / وگر تیغ زن نامداری سترگ ...
... چنین است گیهان ناپایدار / برو تخم بد تا توانی مکار / همی خواهم از دادگر یک خدای ...
معنی: در بخش اول، «تخم» به معنی نژاد و تبار است (کسی که از نژاد بزرگ باشد). در بخش دوم، «تخم بد» به صورت استعاری به معنی بذر بدی یا اعمال بد است.
تفسیر بیت: و همان نامداران کشورش را، هر کس که از نژاد بزرگ بود، یا شمشیرزن بزرگ و نامداری بود... جهان این چنین ناپایدار است؛ پس تا میتوانی بذر بدی (اعمال بد) مکار. من از خداوند دادگر یک چیز میخواهم...
۳۳. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۱ - سخن دقیقی
... سواران جهان را همی داشتند / چو برزیگران تخم می کاشتند / بدین سان ببوده سراسر جهان ...
معنی: «تخم» در اینجا به معنی بذر یا دانه گیاهان است که در کشاورزی کاشته میشود.
تفسیر بیت: سواران جهان را نگه میداشتند (حکومت میکردند)، همانگونه که کشاورزان بذر میکاشتند. سراسر جهان این چنین بود.
۳۴. فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۷
... ز هوشنگ و جم و فریدون گرد / که از تخم ضحاک شاهی ببرد / همی رو چنین تا سر کیقباد ...
معنی: «تخم» به معنی نسل یا تبار است.
تفسیر بیت: از هوشنگ و جمشید و فریدون بزرگ (سخن میگویم) که او (فریدون) پادشاهی را از نسل ضحاک گرفت. همینطور تا زمان کیقباد برو...
۳۵. فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۴
... به گیتی چنان دان که رستم منم / فروزنده تخم نیرم منم / بخاید ز من چنگ دیو سپید ...
... هنر بین و این نامور گوهرم / که از تخمه سام کنداورم / هنر باید از مرد و فر و نژاد ...
معنی: در هر دو مورد، «تخم» به معنی نسل، تبار یا اصالت است.
تفسیر بیت: در جهان چنین بدان که من رستم هستم، منم که نسل نبردم را روشن میکنم. چنگ دیو سپید از من خواهد شکست... هنر و این گوهر نامور مرا ببین، که من از نژاد سام دلاور هستم. از مرد باید هنر و شکوه و نژاد (باشد).
۳۶. فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۷
... که از کشتگان خاک شد ناپدید / نژاد من از تخم گشتاسپست / که گشتاسپ از تخم لهراسپست / که لهراسپ بد پور اورند شاه ...
... که کردی پدر بر پشین آفرین / پشین بود از تخمه کیقباد / خردمند شاهی دلش پر ز داد ...
... همان قیصر از سلم دارد نژاد / ز تخم فریدون با فر و داد / همان سلم پور فریدون گرد ...
معنی: در تمام این موارد، «تخم» به معنی نژاد و تبار است.
تفسیر بیت: که از فراوانی کشتهشدگان، زمین ناپدید شد. نژاد من از تبار گشتاسپ است، و گشتاسپ از تبار لهراسپ است، و لهراسپ پسر اورندشاه بود... که پدر بر پشین آفرین میکرد (تحسین میکرد). پشین از تبار کیقباد بود، پادشاهی خردمند که دلش پر از داد و عدل بود... همان قیصر نیز نژاد از سلم دارد، از تبار فریدون با شکوه و عدالت. همان سلم، پسر فریدون بزرگ بود.
۳۷. فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱
... گر اختر به خواب اندر آید همی / همی تخم دستان ز بن برکنند / زن و کودکان را به خاک افگنند ...
معنی: «تخم» در اینجا به معنی نسل یا خاندان است.
تفسیر بیت: اگر بخت (اختر) به خواب رود (بخت بد روی آورد)، نسل دستان (زال) را از ریشه برمیکنند و زنان و کودکان را به خاک میاندازند (میکشند).
۳۸. فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸
... چنین گفت رستم به اسفندیار / که آوردی آن تخم زفتی به بار / تو آنی که گفتی که رویین تنم ...
... همی گفت زار ای یل اسفندیار / جهانجوی و از تخمه شهریار / که کند این چنین کوه جنگی ز جای ...
... که آگند با موج دریای نیل / چه آمد برین تخمه از چشم بد / که بر بدکنش بی گمان بد رسد ...
معنی: در بخش اول، «تخم زفتی» به صورت مجازی به معنی بذر غرور یا خودبزرگبینی است که به بار نشسته است. در بخشهای دیگر، «تخم» به معنی نژاد و تبار است.
تفسیر بیت: رستم به اسفندیار چنین گفت: آن بذر غرور و سرکشی را به بار آوردی. تو همان هستی که گفتی رویینتن هستم... با زاری میگفت: ای پهلوان اسفندیار، جهانگیر و از نژاد پادشاهی، چه کسی میتواند چنین کوه جنگی را از جای برکند؟... که با موج دریای نیل پر شد. چه بلایی از چشم بد بر این نژاد آمد؟ زیرا بیگمان به بدکار، بدی میرسد.
۳۹. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۴
... مبیناد چشم کس این روزگار / زمین باد بی تخم اسفندیار / ازان آگهی سوی بهمن رسید ...
معنی: «تخم» به معنی نسل و فرزند است.
تفسیر بیت: هیچ چشمی این روزگار را نبیند. زمین تهی باد از نسل اسفندیار (کنایه از نابودی نسل او). آن خبر به بهمن رسید...
۴۰. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۵
... پر آزار بد از پدر دور شد / زنی را ز تخم بزرگان بخواست / بپرورد و با جان و دل داشت راست ...
معنی: «تخم» به معنی نژاد و تبار است.
تفسیر بیت: او که پر از آزار بود از پدر دور شد. زنی را از نژاد بزرگان خواستگاری کرد، او را پرورش داد و با جان و دل به درستی نگه داشت.
۴۱. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۴
... همی گفت قیصر به هر مهتری / که پیدا شد از تخم من قیصری / نیاورد کس نام دارا به بر ...
معنی: «تخم» به معنی نسل و تبار است.
تفسیر بیت: قیصر به هر بزرگی میگفت که از نسل من یک قیصر (شاه) پیدا شده است. هیچ کس نام داراب را به زبان نیاورد (قبول نکرد).
۴۲. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۵
... نشستش به جز با دد و دام نیست / ز تخم گیاهای کوهی خورد / چو ما را به مردم همی نشمرد ...
معنی: «تخم» به معنی دانه یا بذر است (که از آن گیاهان رشد میکنند).
تفسیر بیت: جایگاه نشستن او جز با وحوش و چهارپایان نیست. از دانه گیاهان کوهی میخورد. زیرا او ما را جزو مردم به حساب نمیآورد.
۴۳. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۶
... کزو گشته بد چرخ گردنده سیر / چو بر تخمه ای بگذرد روزگار / نسازند با پند آموزگار ...
... نهان تو چون رنگ آهرمنست / به گیتی همه تخم زفتی مکار / بترس از گزند و بد روزگار ...
معنی: در بخش اول، «تخمه» به معنی نسل یا تبار است. در بخش دوم، «تخم زفتی» به صورت استعاری به معنی بذر سرکشی، خودکامگی یا بدی است.
تفسیر بیت: که از او چرخ گردان به ستوه آمده بود. وقتی روزگار بر نسلی بگذرد، با پند آموزگار سازگار نمیشوند... باطن تو مانند رنگ اهریمن است. در جهان همه بذر خودکامگی و بدی مکار. از آسیب و بدی روزگار بترس.
۴۴. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹
... سکندر ز نصر این سخنها شنید / ز تخم خزاعه هرانکس که دید / به تن کودکان را نماندش روان / نماندند زان تخمه کس در جهان / ز بیداد بستد حجاز و یمن ...
معنی: در هر دو مورد، «تخم» به معنی نژاد، تبار یا خاندان است.
تفسیر بیت: اسکندر از نصر این سخنان را شنید. هر کس را که از نژاد خزاعه دید، روح در بدن کودکان باقی نگذاشت (کشت). هیچ کس را از آن نژاد در جهان باقی نگذاشت. از بیداد، حجاز و یمن را گرفت.
۴۵. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸
... اگر بودن ایدر دراز آیدت / به تخم گیاها نیاز آیدت / فرستاده آمد بر شهریار ...
... تنان بی بر و جان ز دانش به بر / ز برگ گیا پوشش از تخم خورد / برآسوده از رزم و روز نبرد ...
... همه خوردنیشان بر میوه دار / ز تخم گیا رسته بر کوهسار / ازار یکی چرم نخچیر بود ...
معنی: در تمام موارد، «تخم» به معنی دانه یا بذر گیاهان است.
تفسیر بیت: اگر ماندن اینجا طولانی شد، به دانه گیاهان نیاز پیدا خواهی کرد. فرستاده نزد پادشاه آمد... بدنهایشان بیبَر (بیثمر) و جانشان از دانش پربار بود. پوشششان از برگ گیاه بود و خوراکشان از دانه (گیاهان). از جنگ و روز نبرد آسوده بودند... همه خوراکشان میوه درختان بود. از دانه گیاهان که بر کوهسار روییده بود. لباسشان از پوست شکار بود.
۴۶. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۲
... هم انگه سطالیس را نامه کرد / هرانکس کجا بد ز تخم کیان / بفرمودشان تا ببندد میان ...
... بپرهیز و جان را به یزدان سپار / به گیتی جز از تخم نیکی مکار / همه مرگ راییم تا زنده ایم ...
معنی: در بخش اول، «تخم» به معنی نژاد و تبار است. در بخش دوم، «تخم نیکی» به صورت استعاری به معنی بذر نیکی یا اعمال نیک است.
تفسیر بیت: همانگاه به سطالیس نامه نوشت. هر کس که از نژاد کیان بود، به آنها فرمان داد تا کمر همت ببندند (آماده شوند)... پرهیز کن و جانت را به خدا بسپار. در جهان جز بذر نیکی (اعمال نیک) مکار. همه ما تا زندهایم، در راه مرگ هستیم.
۴۷. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۲
... کزان پس کسی را نبد تخت عاج / بزرگان که از تخم آرش بدند / دلیر و سبکسار و سرکش بدند ...
معنی: «تخم» به معنی نژاد و تبار است.
تفسیر بیت: که پس از آن کسی تخت عاج نداشت. بزرگان که از نژاد آرش بودند، دلیر و چالاک و سرکش بودند.
۴۸. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۰
... به آگاهی شاه کردند فخر / دگر هرک از تخم دارا بدند / به هر کشوری نامدارا بدند ...
... به بیدادی آورد گیتی به مشت / چو من باشم از تخم اسفندیار / به مرز اندرون اردوان شهریار ...
معنی: در هر دو مورد، «تخم» به معنی نژاد و تبار است.
تفسیر بیت: به آگاهی شاه افتخار میکردند. دیگر هر کس که از نژاد دارا بود، در هر کشوری نامدار بود... جهان را با بیدادی به مشت گرفت. وقتی من از نژاد اسفندیار باشم، در داخل مرز (کشور) اردوان پادشاه است...
۴۹. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۵
... بود بی گمان پاک فرزند من / ز تخم و بر و پاک پیوند من / به فرمان بشد بنده شهریار ...
معنی: «تخم» به معنی نطفه، منشأ و ریشه است، در کنار «بَر» (میوه/نتیجه) و «پیوند» (خویشاوندی). همه اینها به اصالت و نسب اشاره دارند.
تفسیر بیت: بیگمان فرزند من پاک و بیآلایش خواهد بود، از نطفه و نسل و پیوند پاک من. بنده پادشاه به فرمان او رفت.
۵۰. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۶
... گر از گوهر مهرک نوش زاد / برآمیزد این تخمه با آن نژاد / نشیند به آرام بر تخت شاه ...
... فرستاده را گفت هرگز مباد / که من بینم از تخم مهرک نژاد / به خانه درون دشمن آرم ز کوی ...
معنی: در هر دو مورد، «تخم» به معنی نژاد، تبار یا خاندان است.
تفسیر بیت: اگر از گوهر مهرک نوشزاد، این نژاد با آن تبار درآمیزد (وصلت کند)، به آرامش بر تخت شاهی خواهد نشست... به فرستاده گفت: هرگز مباد که من از نسل مهرک نژادی را ببینم. از کوچه دشمن را به خانه خود راه دهم...
۵۱. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۰
... نهالی همه خاک دارند و خشت / خنک آنک جز تخم نیکی نکشت / همه هرک هست اندرین مرز من ...
معنی: «تخم نیکی» به صورت استعاری به معنی بذر نیکی یا اعمال نیک است.
تفسیر بیت: نهالی (انسانها) همه خاک و خشت (بیارزش و فانی) هستند. خوشا به حال کسی که جز بذر نیکی نکاشته باشد. همه کسانی که در مرز من هستند...
۵۲. فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۳
... همه خاک دارند بالین و خشت / خنک آنک جز تخم نیکی نکشت / نشان بس بود شهریار اردشیر ...
معنی: «تخم نیکی» به صورت استعاری به معنی بذر نیکی یا اعمال نیک است.
تفسیر بیت: همه (مردگان) خاک و خشت را بالین خود دارند. خوشا به حال کسی که جز بذر نیکی نکاشته باشد. نشانه (قدرت) پادشاه اردشیر کافی بود...